مردان عیالوار زنان کوچک باردار – گفت‌و‌گو با کامیل احمدی/ ماهنامه اندیشه پویا 1398

مردان عیالوار زنان کوچک باردار

دانلود PDF

مردان عیالوار زنان کوچک باردار ، به موضوع آسیب‌های روانی اجتماعی ازدواج کودکان به کودک شوهرها پرداخته شده که جامعه قابل توجهی هم هستند. به نسبت مقیاس و آمارهایی که می‌توانید از شیوه رفتاری‌شان دست پیدا کنید،

مردان عیالوار زنان کوچک باردار ، می‌بینید که به نسبت جامعه دختران یا دختربچه‌ها، آمار پسران زیر 18 سال خیلی پایین‌تر است ولی در مجموع کشور آمار قابل توجهی از پسران زیر 18 سال را پیدا می‌کنید که در مقاطع 9 تا 15 سال در یک دسته و از 15 تا 18 سال در دسته دوم، قرار می‌گیرند.

مردان عیالوار زنان کوچک باردار ، اگر ابتدا بخواهیم به این دسته زیر 18 سال و دو دسته مختلف دیگر بپردازیم من به ناگزیر رجوع می‌کنم به تحقیقی در هفت استان انجام داده‌ام که هم‌اکنون در قالب کتابی به نام “طنین سکوت” پژوهشی جامع در باب ازدواج کودکان در ایران توسط نشر شیرازه به چاپ رسیده

این استان‌ها از لحاظ فرهنگی و جغرافیایی خیلی هم با همدیگر متفاوت بودند مثلا خراسان رضوی، آذربایجان شرقی، اصفهان، هرمزگان، آذربایجان غربی به‌واسطه فاصله زمانی و جغرافیایی هم که با هم داشتند از بسیاری از لحاظ با هم متفاوت بودند ولی در داشتن آمار بالای کودک همسران اشتراک داشتند.

پسربچه‌هایی که درگیر ازدواج کودکان زیر 18 سال می‌شدند بیشتر در مناطقی بودند که سنت ازدواج زودرس یا زودهنگام از دیدگاه فرهنگی امری عادی و پذیرفته شده و در حین حال حسنه بود.

 

ازدواج زود هنگام

سنت دیرپای ناف بری در مناطق آذربایجان شرقی و غربی، هرمزگان، بلوچستان وجود دارد. این‌ها مناطقی روستایی و گاه شهری بودند که والدین راغب بودند فرزندان دختر و پسرشان در سنین پایین‌تر ازدواج کنند.

و از همان بدو طفولیت یا در دورانی که به مقطع نوجوانی نرسیده‌اند کاندید یا نامزدی را برای این‌ها پیدا می‌کردند که طبق مراسمی که وجود داشت، ناف‌بر، اسم بر یا پیشکش می‌کردند. البته این الفاظ و القاب در استان‌های مختلف متفاوت بود.

پس در حقیقت جمعیتی از ازدواج‌ها را داشتید که پسران مانند دختران بدون اینکه حق انتخابی در این ازدواج‌ها داشته باشند، وارد این ازدواج‌های هماهنگ شده می‌شدند و چه‌بسا اینکه زمانی که بزرگ می‌شدند رضایت نداشتند و در نهایت باید با همسری که هم سن و سال خودشان یا یکی، دو سال از خودشان کوچک‌تر بود ازدواج کنند.

اولین اثرات یا مضراتی که روی ازدواج زودهنگام پسران بچه سال دارد، طبق تجربیات جهانی و برگرفته از یاد گرفته‌های میدانی بنده در این هفت استان، مجموعه‌ای از عوامل هستند.

مردان عیالوار زنان کوچک باردار ، فشارهای اجتماعی عدیده‌ای که می‌توان گفت بر این پسربچه وارد می‌شود. یعنی شما پسری را در یک روستا می‌بینید که نامزدی دارد و مرتب به او تاکید می‌شود که این نامزد، این شخص یا دختر همسر آینده و ناموس و شرف توست.

مرتب در آن قالب مردانه از او انتظار دارند که به شکل دیگری با آن خانواده یا دختر و حتی در خانواده خود مراوده کند و معمولا هم سن و سالان خود را ترک کرده و با مردان جوان و سن بالاتر نشست و برخاست می‌کند.

مردان عیالوار زنان کوچک باردار ، در آن جامعه کوچک روستایی هم لقب یک پسر نامزد دار به او اطلاق می‌شود این فشار اجتماعی در آن مقطع بر پسربچه وارد می‌شود کمتر از زمانی است که عقد رسمی جاری شده و یا وارد ازدواج شده باشد.

موقعی که وارد عقد رسمی و با فاصله کوتاه وارد ازدواج می‌شود “یک‌شبه مرد می‌شود” و به عنوان یک مرد کامل خانواده و اجتماع از او انتظار دارد که نقش یک مرد بزرگ‌سال را از فردای روز بعد از عروسی‌اش ایفا کند.

مشکلات ازدواج در سن کم

روزی برای خانواده‌اش به دست بیاورد. در تمام مناسبت‌های اجتماعی از قبیل مجالس ترحیم، مراسم عروسی، در تمام مؤلفه‌های مشخصی که اجتماعات مردان در آن جامعه روستایی تشکیل می‌شود

مثل منازعه، صلح، رفت‌وآمدها و تصمیم‌گیری‌ها به ناگاه وارد این مقولات می‌شود و از او انتظار می‌رود که هم نظر دهد و هم تصمیم‌گیری کند و هم نقش یک مرد کامل را در میان خانواده و فامیل بازی کند.

در میان خود رابطه زناشویی چیزی که خیلی مهم است و به آن کم پرداخته می‌شود انتظارات عمل و برقرار کردن رابطه جنسی است که از همان بدو ازدواج و شب زفاف از این پسربچه انتظار می‌رود.

اینکه چقدر سن پسربچه پایین‌تر باشد و گاه حتی به سن بلوغ هم رسیده باشد ، قدرت عمل مکانیکی جنسی این پسر هم پایین‌تر است. یعنی اولین رابطه جنسی‌اش را گاه و اغلب بدون هیچ آموزش جنسی وارد حجله و شب زفاف می‌شود و از او انتظار می‌رود که مرد از حجله بیرون بیاید.

زدودن باکرگی عروس در ساعات اولیه شب عروسی و گاه نشان دادن دستمال خون‌آلود به هر دو خانواده داماد و عروس حتی با وجود داشتن گواهی سالم بودن باکرگی عروس از مؤلفه‌ها و مشخصه‌های مرد بودن در میان برخی از نواحی روستایی است.

و چه‌بسا اینکه بعضی از این پسربچه‌ها به دلایل شرم و حیا و نبود تکامل مکانیزم جنسی، بحث نبود نعوذ کامل و مشکلات جسمی و روانی که به آن‌ها وارد می‌شود و یا کامل نبودن سیستم آلت تناسلی نمی‌توانند ایفای نقش مذکری کنند

و در صورت قبول نشدن در این امتحان قاعدتا همراه با تحقیر و از دست دادن غرور شخصی است و فشاری که متعاقبا خانواده داماد و عروس بر این پسربچه وارد می‌کنند که ایفای نقش کند و پروسه کامل شدن این رابطه جنسی را با از دست دادن باکرگی عروس به اثبات برساند.

موارد متعددی بوده که این فشارها باعث فشار عدیده روانی و استرس شخصی برای این افراد می‌شود که معمولا نیز جایی درز نمی‌کند و همراه شخص تا آخر می‌ماند.

در طول ازدواج هم تداوم این رابطه جنسی و انتظاراتی که از این پسربچه هم می‌رود، وجود دارد. نبود آموزش جنسی و عدم دسترسی به رد سیستم آموزشی هم برای پسر و هم برای دختر است.

معمولا مقوله کلی ازدواج‌ها در ایران که از آن رنج می‌برد همان عدم رضایت جنسی در میان همسران است که یکی از عوامل مهم در افزایش رشد طلاق همین موضوع هست.

و البته در ازدواج کودکان بیشتر به چشم می‌خورد چون دو طرف کم سن و سال و ناشی هستند، آموزش ندیده‌اند و انتظاراتی از آن‌ها می‌رود در عمل نمی‌توانند ایفای نقش کرده و هنگامی‌که به مرحله جوانی می‌رسند طلاق در میانشان بروز و ظهور پیدا می‌کند.

بچه دار شدن ، مرحله بعدی است

مرحله بعد بچه‌دار شدن این زوج است. قاعدتا یکی از انتظارات اولیه ازدواج‌های زودهنگام در جوامع روستایی این است که عروس در نه‌ماهه اول و یا حداقل یک سال بعد از ازدواج خود باردار شود و بچه بیاورد.

قاعدتا این هم دوباره فشار مضاعفی است که بیشتر بر روی پسربچه به عنوان یک فاعل از منظر مکانیکی جنسی وارد است. این هم گاها مشکلاتی را به بار می‌آورد.

حالا این دسته پسربچه‌ها یا بچه‌های زیر سن 18 سال را با مؤلفه‌های فشارهای اجتماعی و انتظاراتی که خانواده از این‌ها دارد و این‌ها باید ایفای نقش کنند در نظر بگیرید.

چه‌بسا اگر سن پسربچه خیلی پایین باشد نمی‌تواند در آن جوامع روستایی یا بومی حفاظ یا حفاظت لازم را برای همسرش به وجود بیاورد.

مردان عیالوار زنان کوچک باردار ،موارد را در تحقیق داشته‌ام که شوهر که بچه سال و یا در مواردی سن پایین‌تری از سن معمول داشته باعث بر این شده که عروس که بچه سال‌تر هم از شوهر هست مورد تعرض و طمع‌های جنسی در داخل  خانواده و حلقه اول و یا فامیل قرار بگیرد .

مواردی بوده که سن دختربچه و پسربچه خیلی پایین است و اتفاق می‌افتد که افراد نزدیک و حلقه دایره اول در خانواده به سمت نوعروس چشم دارند و تعرض‌هایی از طرف مردان خانواده به نوعروس می‌شود.

قاعدتا سن پسربچه هم پایین است و ممکن است قدرت درک این دست از موضوعات را نداشته یا قدرت پیشگیری این دست‌درازی‌ها یا تعرض به همسرش را نداشته باشد. مردان عیالوار زنان کوچک باردار

به نظرم این خیلی موضوع جالبی است و من کمتر درباره این شنیده بودم. آیا به یاد دارید که در چه جایی بیشتر با این پدیده مواجه شده‌اید و کم‌وزیادی آن در چه حد بوده است؟

مواردی در استان خوزستان در حین تحقیق از طریق پرسشگران خانم به من گزارش شد. یکسری مصاحبه‌ها در مناطق سیستان و بلوچستان، در مناطق لرنشین استان اصفهان، وجود داشت.

درواقع در یک جای خاصی از لحاظ جغرافیایی متمرکز نیستند ولی قاعدتا ازدواج‌هایی ازاین‌دست در این جوامع روستایی که اتفاق می‌افتد و سن همسران پایین است احتمال این نوع تعرض‌ها بالاتر می‌رود.

 

یعنی خود این دختران به پرسشگران گفته‌اند؟

بله. در این تحقیق همانند کارهای دیگرم نگاه مردم‌ شناسی به موضوع داشتم و به جامعه هدف فارغ از جنسیت نگاه کرده‌ام. مثلا در کار قبلی روی ختنه زنان به پرسش و دیدگاه مردان در مورد ختنه زنان نگاه کردم و با همین نگاه هم وارد ازدواج کودکان شدم.

درصدی از جامعه آماری بنده پسران زیر سن 18 سال بودند و درصدی هم از زبان همسرانشان دیدگاهشان مشخص می‌شد که داستان‌ها و روایت‌های چه‌بسا غم‌انگیزی را داشتند که خیلی از آرزوها و امیال جوانی‌شان ازدست‌رفته و می‌خواستند به شهرها مهاجرت کنند که نتوانستند.

بعضا امکان ادامه تحصیل و اشتغال بهتر نداشتند.

یکی از مؤلفه‌هایی که در ازدواج زوج کودکان می‌پردازیم محرومیت از تحصیل و از دست دادن فرصت‌های اشتغال برای دختران است که در حقیقت در یک نگاه کلی تأثیر زیادی روی توسعه پایدار کل کشور می‌گذارد.

یعنی شما یک درصد جوان، پویا و آماده‌به‌کار را رد آینده نزدیک دارید که این‌ها عمدتا محروم از تحصیل و اشتغال و خانه‌نشین می‌شوند.

در مورد پسران هم این اتفاق از منظر دیگری می‌افتد.

اکثر قریب به‌اتفاق بچه‌هایی که زیر سن 18 سال ازدواج می‌کنند از فردای ازدواجشان به غیر از تعداد معدودی که می‌توانند به تحصیل ادامه دهند دقیقا مثل دختران از تحصیل محروم می‌شوند چون انتظار می‌رود که نان سر سفره بیاورند و به عنوان یک مرد خانواده‌ایفای نقش کنند و عنوان دانش‌آموز نوعی تحقیر و افت برای خانواده‌هاست که یک مرد زن‌دار درعین‌حال به مدرسه برود.

برای همین این دسته سنی پسربچه‌ها در جامعه آماری ازدواج کودکان خاموش هستند و معمولا خیلی کم به آن‌ها پرداخته می‌شود که چه‌بسا این‌ها هم قربانیانی هستند که در ردیف دوم ازدواج کودکان وجود دارند.

هرچه سن پایین‌تر باشد آسیب‌های اجتماعی، روانی، جسمی و حتی جنسی‌شان بیشتر است. دسته دوم که قاعدتا مردانی سن و سال داری هستند که بالای سن قانونی می‌باشند.

میانگینی که برای این تیپ ازدواج‌ها وجود دارد، اختلاف سنی تا 10 سال است. یعنی معمولا در این ازدواج‌ها در جامعه روستایی پسر به سربازی می‌رود و بعد از بازگشت از سربازی ازدواج می‌کند.

این ازدواج معمولا بادختری صورت می‌پذیرد که سه، چهار سال از خودش کوچک‌تر است.

اگر منصفانه به لحاظ آماری نگاه کنیم، همین ازدواجی که در بزرگ‌سالی اتفاق می‌افتد با همان رنجِ اختلاف سنی برای ازدواج‌های زیر 18 سال هم است. آنچه شما گاها می‌بینید که سن‌ها در برخی از ازدواج‌ها خیلی با هم تفاوت دارند بر دو دسته هستند.

دسته اول گروهی از مردان که همسرانشان فوت می‌کنند، طلاق می‌گیرند یا به اختیار یا به اجبار همسر دوم اختیار می‌کنند. معمولا این کشش در میان مردان مخصوصا در این جوامع وجود دارد که همسر دوم خود را خیلی کم سن و سال‌تر از همسر دومشان انتخاب می‌کنند.

 

 

چرا یک مرد 50، 40 یا حتی 30 ساله دوست دارد با یک دختر 12 ساله ازدواج کند؟ این بیشتر فرهنگی است؟

دلایل مختلفی وجود دارد. دلایلش را به نسبت اولویت نمی‌توان نام برد و کمی سخت خواهد بود یا ممکن است علمی نباشد ولی مجموعه دلایلی در موضوع انتخاب و اختلاف سنی فاحش دخیل هستند.

از منظر روانشناسی و مردم ‌شناسی اگر به تاریخ و عرف رایج در مدنیت‌های مختلف نگاه کنید تقریبا می‌توان گفت مدت زمان زیادی نیست که سن ازدواج از جمله در جامعه توسعه یافته غربی به بالای سن 18 سال رسیده است.

نسل‌های پیشین ما، پدران و پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌های ما معمولا در سن پایین ازدواج‌کرده‌اند.

به علت بیماری‌ها و بهداشت امید به زندگی کم بوده و مردم کمتر عمر می‌کردند و سن ازدواج هم کم در کل پایین بوده است. نگاه عمومی بر آن  بوده و هنوز هم رایج است که وقتی شما در سن کم با دختری ازدواج می‌کنید، میزان باروری دختر خیلی بیشتر است.

عمر زیادی خواهد داشت و بچه زیادی می‌تواند بیاورد. البته تمام این مسائل بیشتر از دیدگاه کشاورزی و سبک زندگی سنتی بوده.

ولی دیدگاه دیگری هم از لحاظ روانشناسی و مردم‌ شناسی هست که واقعا یک نوع اشتیاق به رابطه جنسی با دختر جوان‌تر از طرف جنس نر وجود دارد.

این موضوع را حتی در حیوانات هم می‌توانید ببینید و در میان انسان‌ها هم در طول زمان مشاهده می‌کنید و تمام آنچه حول و حوش این موضوع اتفاق می‌افتد حاکی از این است که تعدادی از مردان اشتیاق به رابطه جنسی با دختربچه‌های باکره و سن کم دارند که می‌توانند هم در عین حال لذت جنسی بیشتری را کسب کنند و از لحاظی هم می‌توانند دختربچه را به لحاظ اینکه کم سن و سال است به قول محلی‌ها به‌سرعت “رام کنند” و وارد آن چارچوبی که می‌خواهند کنند.

البته این دیدگاه و خواسته از طرف خانواده عروس تا حدودی وجود داشته که مادر شوهرها همیشه عروسان نوجوان‌تری را پسندیده‌اند. یا معمولا این دیدگاه خودمانی که “دختر تا چشم و گوشش باز نشده” باید به خانه شوهر برود، وجود دارد.

مجموعه‌ای از این عوامل فرهنگی هست که باعث می‌شود میل جنسی به دختربچه یا دختر خیلی جوان‌تر برای مرد میانسال یا سن بالا وجود داشته باشد.

شما این را به وضوح در آمارها هم می‌توانید ببینید که معمولا همسر دوم افرادی که یا زوجه دارند یا زوجه دوم اختیار می‌کنند، اختلاف سنی خیلی فاحش است.

داشتن زن خیلی جوان‌تر خوشایند این دسته از مردان است تا جایی که بعد از مدتی این مردان احساس جوان‌تر شدن کرده همراه با نوعی دادن اعتماد به نفس برای داشتن زنی جوان‌تر در کنار خود. شاید دلایل متعددی که برشمردم باعث این موضوع شود ولی بی‌گمان این اشتیاق از طرف برخی مردان بعد از یک سنی بوده که به دختران جوان‌تر و کم‌تجربه‌تر یا به قولی باکره چشم دارند که به عنوان گزینه بهتر به منظور همسرگزینی انتخاب کنند.

میل جنسی مهم ترین دلیل ازدواج مرد میانسال با دختر کودک

این دسته البته در استثنائات وجود دارد و حتی خانواده‌ها هم میل و رغبت چندانی به دادن دخترانشان به مردانی که سنشان بالاست ندارند. یعنی اگر منصفانه بخواهید نگاه کنید والدین مانع این تیپ ازدواج‌ها هستند و این نوع درخواست‌ها یا خواستگاری‌ها را رد می‌کنند.

مواردی وجود دارد که در اثر سوء مصرف مواد مخدر، خانواده‌ای که خیلی فقیر هستند، دختربچه صغیر یا یتیم است و یا مواردی پیدا می‌شود که این‌گونه به مصلحت می‌دانند که به‌رغم سن و سال مرد به دلیل ثروت و قدرت مالی کافی برای خانواده دختر گزینه بهتری است نسبت به جوانی که این امکانات را ندارد.

برخی از این ازدواج‌ها هم با تصور بر اینکه اگر سن مرد بالا باشد عمر زیادی برایش نمی‌ماند و دختر و خانواده وی هم ممکن است این را به عنوان امتیاز نگاه کند که ازملک و املاک یا ثروت مرد بعد از مرگش می‌تواند استفاده کند.

درواقع دلایل مختلفی می‌تواند در این ازدواج‌ها می‌تواند دخیل باشد. ولی استثنائاتی که وجود دارد و زمانی که تفاوت‌ها از 20 سال به بالا می‌رود، مطمئنا یک جایی به واسطه فقر اقتصادی یا عدم توسعه اقتصاد محلی ارتباط دارد.

بعضا برای تصمیم‌گیری در این نوع ازدواج‌ها فقر فرهنگی خیلی بارز و فاحش است. نبود معیارها و استانداردهای انتخاب که باید در خانواده وجود داشته باشد به شکل رد و بدل پولی و مالی نمایان می‌شود.

گاهی پدر بدهکار است و به‌واسطه یک معامله بازرگانی مبادرت به فروش فرزندانش می‌کند و یا نان‌خور کمتر می‌کند. یا در خانواده‌ای که سوء مصرف مواد مخدر و مشکلات روانی رواج دارد دختربچه‌ها حتی گاهی به فروش می‌رسند و یا به ازدواج اتباع غیر ایرانی درمیایند.

این استثنائات هست و اگر با نگاه کلی نگاه کنیم می‌بینیم که این ازدواج‌ها معمولا در یک خاستگاه نرمال و عادی در جامعه اتفاق نمی‌افتد و اتفاقا والدین در موردش سرسختی و مقاومت دارند.

بعضا با مردانی که با دختران کوچک‌تر از خود ازدواج می‌کنند، صحبت کرده‌ام که برخی به میل خودشان صورت گرفته و برخی بنا به سنت‌هایی که نام بردید اتفاق افتاده است.

وقتی درباره رابطه جنسی جویا شدم، چندان برایشان خوشایند نبود و بعضا در دفعات اول به زور و زحمت این کار را انجام می‌دادند و طرف راضی نبوده است.

حتی در موردی دست‌های نوعروس را بسته تا بتواند اقدام به رابطه کند و دفعات بعد هم با گریه و زاری همراه بوده است یا مبادرت به کتک زدن می‌کردند.

درحقیقت الان که مدتی از ماجرا گذشته از رابطه جنسی با همسرشان به‌خوبی یاد نمی‌کردند و به خاطر همین می‌گفتند الان که بزرگ‌تر شده‌ایم یا سنمان بالاتر رفته دلمان می‌خواهد این بار با یک آدم بالغ از نظر ذهنی ازدواج کنیم که رابطه جنسی را بداند و احتیاجی به زور نباشد.

من موردی را در مصاحبه‌هایم در خوزستان داشته‌ام که از اولین رابطه جنسی و شب زفافش برای تیم پژوهشیم صحبت می‌کرد که همسر کم سن و سالی داشته که موفق به برقراری رابطه جنسی در آن  شب نبود و مادر شوهر به خاطر ابروی خانواده و پسرش مداخله می‌کند.

حتی با جزئیات می‌گفت که مادر شوهرم آمد و دست‌هایم را گرفت و حتی پاهایم را باز کرد! در روابط جنسی که معمولا در سن  پایین اتفاق می‌افتد قاعدتا در اولین رابطه‌ها جدا از اینکه ممکن است با مقوله درد مفرط ناآشنا نباشد

ولی سن که پایین‌تر هست مقاربت جنسی و عدم تجربه‌ای که وجود دارد و بحث آموزش جنسی که این افراد ندیده‌اند و نوع فشار و استرس و سرعتی که طی این عمل انجام می‌شود قاعدتا اثرات خوبی را در خاطره ذهن هر دو نفر ثبت نمی‌کند.

بعد دور اول کار میانیم من در مصاحبه‌هایم با مردانی هم‌صحبت شده‌ام که خیلی رضایت جنسی با همسرشان را نداشته‌اند. چون همسر از اول رابطه خاطره خوبی از این ارتباط نداشته، به نوعی ترسیده و همیشه امتناع داشته و دست رد به سینه مرد می‌زند. این‌ها احساس می‌کردند که بعد از مدتی مورد تحقیر قرار می‌گیرند.

یعنی سکس را یک عمل عذاب‌آور و غیر جذاب و خود را به منزله شخص می‌دیدند که ناخواسته‌اند و زنانشان دوستشان ندارد و حتی از آنان متنفر هستند؟ چیزی که خیلی مهم است و خیلی کم به آن پرداخته می‌شود ازدواج‌هایی که در سن پایین معمولا برای پسران اتفاق می‌افتد،

در یک سنین میان‌سالی یا در سنین تقریبا بالای 25 سال به آن طرف تازه به قول خودشان دستشان می‌آمد “که چه کلاهی سرشان رفته” و چقدر از لذات دوران جوانی مثل هم سن و سال‌هایشان محروم شده‌اند.

اتفاقا اگر شما به طلاق‌هایی که در سن پایین ازدواج‌کرده‌اند نگاه کنید، می‌بینید که معمولا اختلافات و طلاق‌ها خودش را در این بازده سنی بالای 20 و 25 سال نشان می هد.

مخصوصا مردانی که از سن خیلی پایین وارد ازدواج و ایجاد رابطه جنسی می‌شوند معمولا در این سن دیگر به قول محلی‌های آنجا “چشم و گوششان شروع به جنبیدن می‌کند”.

یا نوع نگاه عامیانه‌ای که گفته می‌شود “مردها چهل چهلی‌شان است” برای بچه‌هایی است که در سن پایین ازدواج می‌کنند در سن 20بالایی سالگی  “بیست بیست شان” شروع می‌شود.

شما می‌بینید که بعد از مدتی این عدم رضایت جنسی یا شروع خیلی زود روابط جنسی در سنین خیلی پایین یک نوع یکنواختی و دلسردی و عدم لذت بخشی را به زوجین القا می‌کند.

یعنی در سنین بین 20 تا 30 سالگی که اوج لذت بری از رابطه زناشویی است بعضا این افراد 10 یا 15 سال است که ازدواج‌کرده‌اند و بعد از مدتی به نظرشان همسرانشان یکنواخت و کسل کننده هستند و چه بسا برخی از مردان یا حتی زنان دنبال تنوع‌طلبی یا گزینه‌های دیگر از قبیل همسر دوم بیفتند.

یا اینکه بحث عدم وفاداری و تعهد در زناشویی به خیانت جنسی بینجامد که در یک بازه طولانی‌تر با یکدیگر وارد اختلافات زناشویی و چه بسا طلاق می‌شود. قاعدتا این حجم از طلاق و زندگی‌های بی‌نشاط  آمار بیشتری به طلاق و معضلات جامعه و کل ایران اضافه می‌کند.

در رابطه با بحث طلاق اگر فکر می‌کنید باید بیشتر صحبت کنید، بفرمایید. اینکه چه بخشی از این افراد دچار طلاق می‌شوند و نقش مردها در این قضیه چیست.
آیا بیشتر درخواست‌ها یا بریدن از زندگی از طرف مردهاست یا اینکه زنان بعد از بزرگ شدن احساس می‌کنند که باید جدا شوند؟

یکی از دلایلی که مخالفین افزایش سن ازدواج دارند و روی آن بحث می‌کنند و مانور می‌دهند این است که طلاق در این بازه سنی خیلی پایین است و این ازدواج‌ها پایدار و مستحکم‌اند.

ولی در یک نگاه کلی اگر به عوامل داخلی این نوع ازدواج‌ها و به آمارهای طلاق در سنین میان‌سالی نگاه کنید، می‌بینید که اینطورنیست. البته این را باید گفت که تمام ازدواج‌هایی که پایین سن 18 سال اتفاق می‌افتد ممکن است ازدواج‌های بدی نباشند و دوام هم داشته باشند.

از دل این‌ها ازدواج‌های شاد، موفق و مثبتی هم قاعدتا بیرون بیاید.

درواقع اینجا باید با مخالفین این طرح در این مورد هم‌نظر بود که ایران به‌عنوان یک جامعه انسانی و همانند جوامع دیگر یک جامعه پیچیده و متنوعی از لحاظ فرهنگی و جغرافیایی است و واقعا نمی‌توان گفت ازدواج‌های که فقط بالای سن 18 سال است پایدار و مستحکم هستند و ممکن است مواردی باشد که خلاف این را ثابت کند.

ولی در مجموع می‌بینید که در ازدواج‌های سنین پایین معمولا به علت عدم استقلال شخصی، مالی و بلوغ فکری نارضایتی‌ها بروز داده نمی‌شود و بروز اختلافات در این دست زندگی‌ها ممکن است در آن بازده سنی به طلاق کشیده نشود

و بنا به دلایل ذکر شده به قول خودشان مجبورند با این زندگی کنونی‌شان در سن پایین بسازند و بسوزند.

انگی که ممکن است جامعه سنتی و روستایی به موضوع و مقوله طلاق در کل داشته باشد،

فشار اجتماعی ایجاد می‌کند و این دختربچه که معمولا همچنان زیر نفوذ خانواده‌های شوهر و مخصوصا خانواده خودش قرار دارد راهی به جز ادامه زندگی و انجام وظایف محوله ندارد و قاعدتا هیچ خانواده‌ای مخصوصا در جامعه روستایی نمی‌خواهد که دختربچه‌اش طلاق بگیرد

و به خانه برگردد و در صورت اتفاق وقوع طلاق معمولا خانواده‌ها  فرزندان مطلقه‌شان را به‌سرعت وارد یک چرخه معیوب زوج گیری دیگر می‌کنند و به خاطر اینکه در خانه داشتن کودک بیوه  و یا بیوه ماندن یک دختر بار معنایی دارد به‌سرعت او را وارد یک ازدواج دیگر می‌کنند

و چه بسا اینکه ازدواج دومشان اغلب با مردانی هست که به قول محلی‌ها بیوه مرد هستند یا اینکه همسر شخص دیگری می‌شوند که یا همسرش فوت کرده یا همسر دوم اختیار می‌کند.

پس قاعدتا ترس از عوامل طلاق و پیامدهایی که در پی خواهد داشت دختربچه در آن سن یا حتی در سنین بالاتر در آن زندگی می‌ماند و تقبل می‌کند. این امر برای پسر هم در آن سن سندیت دارد.

یک گیر قانونی هم که اینجا وجود دارد که دستگاه قضایی و مراجع به افراد زیر سن 18 سال و تقاضایی طلاقشان به عنوان شخص بالغ وجاهت نمی‌دهند و تنها زمانی این امر مسیر است که والدین و خانواده‌ها خودشان از این طلاق یا اقدام بچه‌هایشان حمایت کنند.

آنچه در اینجا جالب است اینکه در سن زیر13 برای دختر و سن 15 برای پسر می‌توانید ازدواج کنید و گواهی رشد بگیرید ولی بعدا همان دادگاه شما را به رسمیت نمی‌شناسد که بخواهید طلاق بگیرید!.

جدا از بحث تنگناهای قانونی که وجود دارد برخی از این دختربچه‌ها و پسربچه‌ها معمولا زیر فشار، نفوذ و تاثیر خانواده‌هایشان این ازدواج را تا سن بالای 20 و 25 سال ادامه می‌دهند

و اگر اختلافاتی اتفاق بیفتد که قاعدتا مثل خیلی از ازدواج‌های دیگر امکان بروز اختلافات در 5 سال اول زندگی محتمل هست در آن بازه سنی هست که خودش را بروز می‌دهد و بعدهاست که ممکن است به طلاق کشیده می‌شود و اتفاقا درصد این دسته از طلاق‌ها هم کم نیست.

شما طلاق‌های را می‌بینید که مربوط به ازدواج‌هایی است که در سن خیلی پایین اتفاق افتاده و قاعدتا چون در سن پایین ازدواج می‌کنند و معمولا نیز از ابزارهای پیشگیری استفاده نمی‌کنند میزان باروری و تعداد فرزندانشان هم خیلی بالاتر از دیگر ازدواج‌ها است.

معمولا در سه سال اول زندگی، 2 بچه‌دارند.

تجربیات جهانی نشان داده که معمولا ازدواج‌هایی که در سن پایین انجام می‌گیرد پایدار و مستحکم نیستند چون بعد از اینکه این افراد به یک سن بلوغ فکری و عقلی می‌رسند و شروع به مقایسه کردن زندگی‌های خودشان و با دیگران و دیگر هم سن و سال‌هایشان که مقاطع تحصیلی را پیموده و شاغل و یا شغل بهتری دارند می‌کنند، به خلأها، دلسردی‌ها و عدم رضایت جنسی دست پیدا می‌کنند.

تمام این‌ها طی سالیان دراز روی هم انباشته شده و ممکن است حتی به طلاق کشیده شود.

در مدتی که تحقیق می‌کردید، چه موردی از ازدواج مردها بیشتر  الان در ذهنتان مانده است. مثلا داستان‌های تکان‌دهنده برخی افراد یا اینکه هنوز قصه آن‌ها به یادتان مانده باشد.

توصیه می‌کنم از یکسری نقل قول‌های را از کتاب “طنین سکوت” بیاورید.

ولی چیزی که مشخصا به یاد داشته باشم و یک نمونه عینی اگر بخواهم بگویم مربوط به منطقه پشت کوه اصفهان است که مردی که از همسرش طلاق گرفته بود و در سن 14 سالگی در یک سازوکار خانوادگی و طایفه‌ای با یکی از خویشاوندان خودش ازدواج کرده بود و آن موقع که با او صحبت کردم حدود 25 ساله بود.

آن‌وقت  طلاق گرفته بود و 4 تا فرزند داشت و می‌گفت من ابتدا در آن سن درک عقلانی و درستی از ازدواج و مسئولیت‌های ازدواج و اینکه ازدواج چقدر می‌تواند در زندگی‌ام مهم باشد، اصلا نداشتم.

تا حدود سن سربازی رفتن و بعد از اینکه از این منطقه بسته و روستای خارج شدم و با دیگر مناطق ایران از لحاظ جغرافیایی و فرهنگی آشنا شدم همیشه یکی از نکته‌هایی که باعث تحقیرم می‌شد این بود که هم سن و سال‌های خودم را می‌دیدم که دنبال تفریح و زندگی‌های مجردی خودشان هستند.

در دانشگاه‌های اصفهان یا سایر جاها مشغول تحصیل‌اند و من آن موقع سه تا بچه داشتم! این همیشه یکی از چیزهایی بود که از آن رنج می‌بردم چون مرتب خودم را در آیینه می‌دیدم که چقدر صورتم شکسته است و ریش‌هایم سفید شده به خاطر اینکه قاعدتا برای یک خانواده 4 نفره باید مرتبا کار می‌کردم و پول درمی‌آوردم.

درحالی‌که بیشتر هم سن و سال‌های من در جاهای دیگر در یک زندگی کاملا متفاوت از زندگی بنده سیر می‌کنند.

سال‌ها بعد از این ازدواج اختلافات ما شروع شد، من رغبت چندانی به هم‌بستری با همسرم و ایشان هم با من نداشت و همین در مرور زمان زندگی زناشویی ما منجر به سردمزاجی و عدم رضایت جنسی شد که در نهایت هم به طلاق کشیده شد.

حال که دوباره ازدواج کرده‌ام و در سنی که با انتخاب خودم بوده است بسیار خوشحال‌تر هستم.

مخصوصا هم در بعضی جاها پدربزرگم را نفرین می‌کنم چون ایشان باعث و بانی این ازدواج سنتی بود و اگرچه در قید حیات نیست ولی در دلم همیشه حس خیلی بدی نسبت به او دارم که احساس می‌کنم بخش زیادی از زندگی مرا نابود کرد. بچه‌هایی که بعد از این طلاق به جای ماندند نزد من و یکی نزد همسرم هستند.

خانواده من بعد از این طلاق پاشیده شد و این تجربه‌ای بود که از ازدواج در سن پایین داشتم و هرگز این را برای بچه‌هایم توصیه نخواهم کرد. هم من و هم زن سابقم قربانی شدیم و بیشترین صدمه را بچه‌هایمان دیدند و می‌بینند.

مطلبی اگر باقی‌مانده بفرمایید. مردان عیالوار زنان کوچک باردار

موضوع افزایش سن ازدواج و درخواست آن که همواره در جامعه مدنی وجود داشته و نمایندگانی که هم‌اکنون روی طرح افزایش ازدواج کار کرده و آنچه اتفاق افتاد بعد از رای آوردنش این طرح در صحن مجلس و رد شدنش در کمیسیون قضایی که مطالبات عمومی دو چندان کرد، نشان از دو چیز می‌دهد.

نشان از اینکه یک خاستگاه در جامعه مدنی برای افزایش سن معقول و منطقی برای ازدواج کودکان در ایران وجود دارد که به نظرم حاکمیت، سیستم قضایی و قانون‌گذاران باید به این مطالبه مشروع واکنش منطقی انجام دهد.

ممکن است برخی از معیارهای جهانی در مورد سن ازدواج با جامعه امروز ایران که سنتی رو به مدرنیته است نخواند ولی قاعدتا با افزایش سن ازدواج و توافق برعدد سنی منطبق با شرایط حال و اجتماع در حال تغییر که بتوان آن را بومی‌سازی کرد که در عین حال یکسری محدودیت‌ها و ممنوعیت‌ها را برای ازدواج‌های آسیب‌زا در سنین  پایین وجود دارد،

و همگام خیلی مهم است که بسترسازی فرهنگی هم هم‌زمان انجام دهید.

یکی از دلایلی که بروز و شیوع و ادامه و تداوم ازدواج کودکان را در پی داشته، خاستگاه اجتماعی است. این را نباید از یاد ببریم که افراد و والدین زیادی در جامعه روستایی و در کل در ایران هستند که دوست دارند بچه‌هایشان در این سن ازدواج کنند.

به دلایل مختلفی از قبیل پیروی از سنت‌های رایجی که هست، فقر فرهنگی و اقتصادی همراه با مقوله مهم فشار اجتماعی است. خیلی از این خانواده‌ها می‌گویند که اگر ما برای بچه‌هایمان تا یک سنی نامزدی انتخاب نکنیم اصلا دیگر کاندیدی برایشان باقی نمی‌ماند.

یا خانواده‌های زیادی هستند که می‌گویند امکانات تحصیلی از راهنمایی به بالاتر در روستاهای ما وجود ندارد و ما دوست نداریم که فرزندانمان را به روستاهای دورتر بفرستیم. بعد اگر به دانشگاه در شهرها بروند که ما امکانات مالیش را نداریم و اگر هم داشته و آن‌ها به دانشگاه بروند بعد از برگشتشان اینجا برایشان شغلی وجود ندارد.

درواقع عدم توسعه اقتصادی این مناطق، نبود امکانات آموزشی و خیلی مهم‌تر از تمام این‌ها، نبود بستر فرهنگی و آموزش همگانی در مورد مضرات ازدواج کودکان باید هم‌زمان با تغییر و اصلاح قانون انجام بگیرد.

مردان عیالوار زنان کوچک باردار ، قانون می‌تواند فرهنگ‌سازی کند ولی زمان بسیار بیشتری را می‌طلبد و فکر می‌کنم، تجربیات جهانی نشان داده که بسترسازی فرهنگی باید به‌گونه‌ای باشد که دستگاه‌های از قببل آموزش و پرورش، سازمان بهزیستی، رسانه‌ها و مطبوعات، جوامع دینی و فرهنگی و کسب فتواهایی از مراجع تقلید می‌توانند به نسبت شرایط خاص با فقه پویا و زنده تشیع که در این مقاطع می‌توان از آن استفاده کرد وارد همکاری و اجرا کرد.

ضمن اینکه شخصیت‌های اجتماعی می‌توانند نسبت به تغییر نگرش سن ازدواج در جامعه خیلی مؤثر باشند. این یک اقدام همگانی خواهد بود و فقط با قانون نمی‌توان پیش برد.

مردان عیالوار زنان کوچک باردار

از طرفی موافقان و مخالفان افزایش سن ازدواج در نهایت باید با همدلی، دیدگاه علمی و برگرفته از واقعیت‌های اجتماعی و در نظر گرفتن مطالبات جامعه مدنی به توافقی سازنده برسند که هم حقوق کودکان در معرض ازدواج به رسمیت شناخته شود و هم تزریق امید و نشاط باشد در شرایط کنونی که نظام اجتماعی ایران نیاز مبرم به آن دارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از کوکی‌ها استفاده می‌کند تا تجربه بهتری از مرور را به شما ارائه دهد. با مرور این وب سایت، با استفاده ما از کوکی ها موافقت می‌کنید.