مطالعه ای میدانی در باب برساخت تابوی زنا با محارم در ایران
کامیل احمدی[1]
پژوهشگر و مردم شناس، متخصص روش تحقیق وکارشناس ارشد مردم شناسی اجتماعی، دانشگاه کنت- انگلستان
چکیده
بر اساس نظریه ساختارگرایانه در مردم شناسی، سیستم اجتماعی خانواده دارای نظمی درونی است که بنیاد آن بر پایه قانون جنسی “عدم زنای با محارم” قرار گرفته است اما در فرایند تطور و استحاله، این نظم فرهنگی به ضد خود بدل می شود و در برخی موارد، مواجهه با ناموس و محارم به سرکوب خشونتآمیز فردیت، طرد و انزوا، آزار و تجاوز جنسی، قتلهای ناموسی و… می انجامد. در ایران به دلیل تابو بودن رابطه جنسی با محارم، انگ اجتماعی مترتب بر آن، ترس از مجازات و طرد قربانی، عدم ثبت و گزارش خشونت جنسی علیه کودکان، آمار و شواهد معتبری وجود ندارد اما برخی از پژوهشها نشاندهنده شیوع آن در جامعه است. این بررسی که با هدف پس کاوی علل و زمینه های موثر بر آزار جنسی کودکان توسط محارم به روش داده بنیاد از طریق فن مصاحبه نیمه ساختار یافته در جامعه ای متشکل از افرادِ دارای تجربه آزار جنسی توسط محارم در دوره کودکی با حجم نمونه 452 تَن به شیوه نمونه گیری گلوله برفی و هدفمند با فرایند کدگذاری اشتراوس و کوربین، صورت گرفت؛ موید آن است که کودکآزاری جنسی توسط محارم در زمینه ای مساعد محقق می شود و افراد آزاردیده را تبدیل به سوژه ای در دسترس برای آزارگران میکند. برخی از علل و زمینه های بدست آمده از میدان مطالعاتی این تحقیق در سطوح کلان، میانه و خرد عبارتند از: رشد نابرابری، فقر و محرومیت اقتصادی، فرهنگ غالب پدرسالاری، ناکارآمدی نهادها در زمینه ارائه آموزشهای جنسی، عدم حمایت اجتماع و قانون از آزاردیدگان، تعارض و تناقضهای مستتر در قوانین موجود، فقدان ضمانت اجرایی قوانین، نابسامانی خانواده و رویههای ناکارآمد تربیتی آنها، برخی ویژگیهای فردی قربانیان و آزارگران جنسی؛ که هر کدام زنجیره ای از پیامدهای اجتماعی و فردی را بدنبال دارند از جمله: پیامدهای ساختاری و نهادی شامل تضعیف روابط اجتماعی و سرمایه های اجتماعی، پیامدهای سطح میانی همچون اختلال در نهاد آموزش و خانواده، ازدواج زودرس یا تاخیر در ازدواج و افزایش طلاق و پیامدهای خرد همچون بروز مسائل در روابط میان فردی، اختلال در عملکرد، بروز احساسات منفی و دیگر بودگی…
کلید واژگان: برساخت زنای با محارم، آزار جنسی کودکان، ساختار بحران زا، خانواده کژکارکرد، تابوی تربیت جنسی در ایران.
- طرح مساله
در طول تاریخ، خانواده بهمثابه یکی از نهادهای اجتماعی اصلی، در اشکال متنوع خود، مأمنی برای اعضایش بهویژه کودکان به نظر می آمده ، اما درعینحال درون خانواده نیز رویدادهای ناخوشایندی دیده میشده که شایع ترین آنها خشونت علیه کودکان در اشکال مختلف است. یکی از دردناک ترین این خشونتها، خشونت جنسی است. شواهد مربوط به خشونتهای خانگی با طیف گسترده ای از خشونتهای جنسی نشان میدهد خشونت علیه کودکان در جهان، پدیده شایعی است. براساس گزارش یونیسف[2] سالانه حدود 133-257 میلیون کودک شاهد خشونت خانگی در میان خانوادهشان بودهاند (دال[3]، 2008). در گزارشی دیگر آمده است طی سال 2015 بیش از یک میلیارد کودک 1 الی 17 ساله یکی از خشونتهای فیزیکی، عاطفی و جنسی را تجربه کردهاند (هیلیس و دیگران[4]، 2016).
خشونت جنسی علیه کودکان طیف گستردهای از اعمالی همچون تماس بدنی/فیزیکی مانند دخول جنسی (تجاوز یا رابطه جنسی دهانی) یا اعمال غیر دخول مانند استمنا، بوسیدن، مالش و لمس بدن کودک را شامل میشود. خشونت علیه کودکان همچنین شامل فعالیتهای غیرتماسی مانند درگیر کردن کودکان برای تولید یا مشاهده تصاویر جنسی، تماشای فعالیتهای جنسی، تشویق کودکان به رفتارهای نامناسب جنسی و آراستن کودکان برای آزار است (پرتال رویه آنلاین[5]). یافتههای پژوهشها نشان میدهد که احتمال اینکه کودکان در خانواده و توسط اعضای آن، قربانی خشونت شوند دو برابر غریبهها است (هانتینگ[6]، 1978). تخمین زدهشده است که حدود 13 درصد از افرادی که مورد تجاوز قرارگرفتهاند در دوره کودکی و در محیط خانواده بوده اند (استولتنبورگ و دیگران[7]، 2015).
پدیده آزار جنسی از دههی 1980 مورد توجه علاقه مندان این حوزه قرارگرفته است و به دلیل شیوع و تأثیرات گسترده اش توجه بسیاری از محققین را نیز به خود جلب کرده است (گراب و ترنر[8]، 2012). خشونتهای جنسی در هر زمانی که روی دهند به دلیل آسیبهای شدیدی که برای فرد آزاردیده ایجاد میکند بهمراتب نسبت به دیگر خشونتها توجه بیشتری جلب میکند اما وقتی این آسیب در درون خانواده و در میان افرادی که همخون و محرم فرد هستند، روی دهد؛ آسیبهای آن دو چندان میشود. این عمل نابهنجار غالباً با سکوت همراه است و در بیشتر اوقات برملا نمیشود. همچنین در معدود مواردی که افشا شود باور پذیری و اثبات آن دشوار میشود چراکه وجدان جمعی جامعه، خانواده را کانون گرمی میداند که از این نوع آسیبها مبراست (زارعی، 1396).
داشتن تجربههای دردناک مثل تجاوز و سوءاستفاده جنسی در دوران کودکی پیامدهای منفی روانی و اجتماعی طولانیمدتی را در فرد ایجاد میکند (WHO, 2016)، مثل مشکلات مربوط به حافظه، اختلالات رفتاری همچون خشونت نسبت به شریک جنسی خود (دوب و دیگران[9]، 2005) و افسردگی (Chen et al, 2010). یک نظریه برجسته در مورد سو استفاده جنسی از کودکان اظهار میکند: کسانی که در کودکی مورد آزار جنسی قرارگرفتهاند احتمال بیشتری دارد که در آینده فرزندان خود را مورد آزار جنسی قرار دهند (گلاسر و دیگران[10]، 2001). همچنین تحقیقات متعددی نشان دادهاند مورد تجاوز قرار گرفتن در کودکی، فاکتور مهمی برای اعمال خشونت جنسی و تجاوز در دوران نوجوانی و بزرگسالی است (بابچیشین و دیگران[11]، 2011).
در ایران نیز به دلایلی همچون تابو بودن رابطه جنسی با محارم، انگ اجتماعی، ترس از مجازات شدید و عدم ثبت و گزارش خشونت جنسی علیه کودکان، آمار دقیق و شواهد معتبری درباره این پدیده بهخصوص در محیط خانواده وجود ندارد، اما فقدان شواهد و آمارهای معتبر به معنی نبود این پدیده در خانواده و جامعه نیست. برخی از شواهد پژوهشها نشاندهنده شیوع این پدیده در ایران است. برای مثال «آمار تجاوز جنسی به محارم در تحقیقات مربوط به روسپیگری چیزی بین 22 تا 25 درصد عنوانشده و در تحقیقات مربوط به دختران فراری این مسئله بین 12 تا 36 درصد متغیر است» که میزان قابلتوجهی است (مالجو، 1389: 85). پژوهشگران معتقدند که به دلیل ترس و احساس شرم خیلی از افراد آزاردیده جنسی آزار را آشکار نمیکنند. بنابراین آمارهایی هم که در این رابطه وجود دارد کمتر از میزان شیوع این پدیده است (آسپلمایر و دیگران[12]، 2007). اگرچه هیچگاه آماری در ارتباط با پروندههای زنای با محارم در کشور منتشر نشده، اما رئیس انجمن آسیبهای اجتماعی در آخرین اظهارات خود درباره این موضوع، از تشکیل ۵۲۰۰ پرونده قضایی در کشور در مورد رابطه جنسی برادر با خواهر و پدر با دختر خبر داده است که البته این آمار غیر از تجاوزهای سایر محارم مانند دایی، عمو و پدرشوهر بوده و بسیاری از سوءاستفادههای جنسی نیز اساساً گزارش نمیشوند (باشگاه خبرنگاران جوان، 1395).
جامعه ایران در شرایط کنونی نیز به دلیل نحوه سازماندهی و مشکلات و بحرانهایی که با آن مواجه است بستر انواع مسائل بهطور عام و پدیدههای آسیب گونه از نوع خاص است. یکی از مهمترین این مسائل خشونت علیه کودکان و کودک آزاری به ویژه کودک آزاری جنسی است. از مهمترین ویژگیهای حال حاضر جامعه ایران میتوان به مواردی همچون نابرابری و فقر مضاعف، ناپایداری اجتماعی، انگارههای فرهنگی مردسالارانه و وجود یک حکومت ایدئولوژیک و ناکارآمد اشاره کرد. مسائل یاد شده سبب تغییرات اجتماعی زیادی در طول چند دهه گذشته شده است. برای مثال نابرابری با محروم کردن بسیاری از شهروندان این جامعه از فرصتها و منابع به شیوههای مختلف باعث کودکآزاری جنسی شده است. یا رشد آسیبهای اجتماعی همچون طلاق، حاشیهنشینی و اعتیاد یکی دیگر از این بسترها برای افزایش احتمال ایجاد ارتباط جنسی در میان خانواده و محارم و آزار جنسی است. گرچه طلاق بهخودیخود یک آسیب اجتماعی نیست، اما میتواند پیامدهای آسیبزای اجتماعی در پی داشته باشد و از قضا کودکان طلاق و زنان، بیشترین آسیب را از این پدیده متحمل میشوند. شکلگیری خانواده های دیگر در نتیجه طلاق یعنی خانوادههای زن سرپرست، تک سرپرست، خانواده هایی که کودکان با ناپدری یا نامادری یا سایر مراقبان خود زندگی میکنند نیز میتواند بستری جدی برای آسیب و آزار آنان فراهم کند. ترکیب فقر و سایر آسیبهای اجتماعی با این خانوادهها شرایط را دوچندان بحرانی کرده است.
به دلیل فقر مطلق، حدود یکچهارم خانوارهای ایرانی در مناطق و محلههای حاشیهنشین زندگی میکنند. بدون اینکه قائل باشیم مسائل آنها را به ساکنشان نسبت دهیم این مناطق یکی از کانونهای انباشت مسائل اجتماعی هستند. محروم بودن از بسیاری از امکانات و خدمات شهری همچون مدرسه، سیستم دفع فاضلاب، مسکن نامناسب، وجود انواع فضاهای بیدفاع، ناپایداری مسکونی، تمرکز فقر و … از ویژگیهای این مناطق است. به دلیل عدم شکلگیری یا تضعیف ظرفیتهای خود تنظیمی در این مناطق، کودکان در معرض انواع آزارها هستند. اگر عنصر وابستگی به مواد مخدر را به موارد فوق اضافه کنیم وضعیت بسیار پیچیدهتر میشود. ترکیب فقر، زندگی در مناطق حاشیهنشین و وابستگی به مواد مخدر یکی از عوامل اصلی آزار علیه کودکان است. قائل به این نیستیم که کودکآزاری جنسی تنها در میان خانواده های فقیر رخ میدهد، بلکه زمینه های آزار از یک مورد به مورد دیگر میتواند متفاوت باشد و در میان طبقات بالای اجتماعی با وجوه متمایزی دیده شود.
در جامعهای مانند ایران که شرایط اجتماعی زنان در موقعیت فرودست قرار دارد، آنها در معرض انواع برچسبهای اخلاقی منفی هستند. به نظر میرسد که جامعه، فردِ مورد تجاوز قرارگرفته را نه بهعنوان فردی عادی یا حتی قربانی بلکه بهعنوان کجرو و مجرم میشناسد و با انگ زنی به او، دوباره او را مورد ستم قرار میدهد. طرد قربانی مانع از شکلگیری اقدامات داوطلبانه حمایتی و درمانی و نیز عقیم ماندن خدمات بازپرورانهی دولتی و غیردولتی نسبت به اشخاص آسیبدیده میشود. در منظر دیدگاهی که قربانی جنسی را انسانی کجرو و غیراخلاقی تلقی میکند، شکلگیری اقدامات فراگیر مدنی، چندان امکانپذیر نخواهد بود و انتظار چندانی نیز از خدمات دولتی حمایتگرانه نمیتوان داشت (ایروانیان، 1389). در عین حال دولت ایران به دلیل ایدئولوژیک بودنش قائل به آموزشهای جنسی در مدارس و سایر نظامهای آموزشی نیست. این امر برخلاف رویههایی است که در بسیاری از کشورها وجود دارد و توسط اسناد جهانی به رسمیت شناختهشده است. آموزشهای جنسی ضمن ارتقاء آگاهی کودکان درباره امر جنسی، روشها و فنون مراقبت از خود را به آنان میآموزد؛ اما به دلیل فقدان دسترسی سیستماتیک کودکان به این آموزشها در ایران و در نتیجه عدم کسب مهارت و آگاهی، بیشتر مورد سوء استفاده و خشونت قرار می گیرند. از یکسو زمینهها برای خشونت علیه کودکان بهویژه خشونتهای جنسی فراهم است و از سوی دیگر به دلیل نبود حمایتهای مؤثر، عدم آموزشهای جنسی در مدارس و سایر سازمانها و انگ اجتماعی مترتب بر این پدیده در جامعه، بسیاری از قربانیان جرئت گزارش آزار را ندارند؛از این روی ضرورت پرداختن به این مسئله دوچندان میشود.
با توجه به شیوع تجربه خشونت جنسی در محیط خانواده و با توجه به پیامدهای این پدیده برای افرادی که تجربه زیسته آن را دارند بهویژه کودکان، ضرورت پرداختن به این مسئله بیشازپیش حائز اهمیت است. تحقیقات قابلتوجهی به مطالعه انواع خشونت و گروههای در معرض خشونت پرداختهاند، مطالعه کودکان بهویژه دخترانی که تجربه مستقیم از خشونت جنسی خانگی داشتهاند میتواند در شناخت این پدیده مؤثر باشد. ازاینرو هدف این مطالعه بررسی علل و زمینه های بروز خشونت جنسی علیه کودکان در محیطهای زیست مداوم آنان همچون خانواده است. این خشونتها طیف وسیعی از اعمالی همچون تماس بدنی، تجاوز تا وادار کردن کودکان به تماشای تصاویر جنسی را شامل میشود. شناخت این پدیده از جهت علل، تجارب زیسته و پیامدهای آن سیاستگذاران و متخصصان این حوزه را قادر میسازد تا بتوانند سیاستهای مناسبی را برای مواجهه پیشگیرانه با آن ارائه دهند و مداخلات مناسبتری را انجام دهند. در سطح کلان، سیاستگذاری و تدوین و تصویب قوانین برای پیشگیری و مواجهه با این پدیده بسیار ضروری است. سیاستها و قوانین باید مبتنی بر پژوهشها، دانش و معرفت تولیدشده این حوزه باشند تا بتوانند مؤثر واقع شوند.
پژوهشهایی از این دست در کنار سایر پژوهشهای انجامشده نقطه آغازی برای تأمل، شناخت و درنهایت سیاستگذاری برای مواجهه با آزار جنسی است. لازم است دولتها به این مسئله توجه جدی داشته باشند، چراکه آزار جنسی علاوه بر آنکه حرمت، کرامت و عزتنفس کودکان را نهتنها در دوره کودکی بلکه در سایر دورههای زندگیشان پایمال میکند بلکه به آنان آسیب میزند و میتواند به تقویت تداوم این چرخه کمک کند. ازاینرو لازم است سیاستگذاریهای صحیحی مبتنی بر یافتههای علمی، نظرات کارشناسان و متخصصان و حتی افراد آزاردیده انجام شود، در غیر این صورت شاهد گسترش و تداوم هر چه بیشتر آزار جنسی و حتی در برخی از موارد مجازات افراد قربانی و آزاردیده خواهیم بود. البته بار پیشگیری از آزار جنسی تنها بر دوش دولتها نیست، چراکه در بسیاری از موارد آنها فاقد ظرفیتهای کافی در این زمینه هستند. لازم است با آموزش و آگاه کردن جامعه و فراهم ساختن بستر مناسب بهویژه توسعه سازمانهای مردمنهاد، آنان را نیز در زمینههای مختلف درگیر این مسئله آسیب زا کرد، چراکه بسیاری از آنها از نزدیک با افراد آزاردیده و خانوادههای آنان و افراد آزارگر مواجهه دارند. به همین دلیل در این مقاله که مشتمل بر دو بخش خواهد بود بر آن شدیم که در بخش نخست به بررسی علل و زمینه های موجده خشونت جنسی علیه کودکان در خانواده بپردازیم و در بخش دوم به طرح پیامدهای ساختاری و نهادی و فردی در سطوح کلان، میانی و خرد همت گماریم. لذا برای تحقق این امر، پرسش زیر با بهره گیری از طرح کیفی و پژوهش میدانی به پس کاوی گذاشته شد: آزار و خشونت جنسی علیه کودکان در ساختار خانواده ایرانی بر چه بسترهای اجتماعی، اقتصادی و حقوقی شکل می گیرد؟
- روش تحقیق
آزار جنسی در جوامع انسانی، مساله ای دیرپا و پهن دامنه است. با این وجود، پدیده ای بسیار گریزان از بررسی علمی نیز به شمار می رود. این گریز پایی نه به دلیل ناتوانی علم از بررسی این پدیده که به دلیل دشواری دسترسی به نمونههایی است که تن به همکاری با پژوهشگران این حوزه نمیدهند. این مسئله تا حدود زیادی متأثر از تبدیل شدن آزار جنسی به سرّ مَگویی است که افشای آن، فرد آزار دیده را دچار مشکل می کند. به نظر می رسد مسئله آزار جنسی دارای یک هسته سخت غیر قابل نفوذ است که برای کشفِ راهی به درون آن باید پا را از رویه های رایج در بررسی پدیده های اجتماعی فراتر گذاشت. راز آلودگی این پدیده در جامعه سنتزدهای چون ایران به مراتب بیشتر است و از این رو بررسی آن نیازمند تدابیر روش شناختی پیچیده تری هم هست. عمده پژوهشهای انجام شده در این باره نیز به دلایلی که ذکر شده نتوانستهاند راهی به درون دنیای آزاردیدگان و آزارگران پیدا کنند. با این حال وسعت و عمق آسیبهای ناشی از آزار جنسی چنان است که نمیتوان بی تفاوت از کنار آن گذشت. اما مقابله با این پدیده آزارنده مستلزم تدوین نوعی سیاست اجتماعی است که از یک سو حساسیت لازم را به اشکال مختلف این پدیده داشته باشد و از سوی دیگر متضمن راهکارهایی موثر برای مبارزه با این پدیده باشد.
این امر مستلزم تدوین نظریهای مبتنی بر شواهد و دادههای واقعی و تجربی است. شناخت این پدیده از یک سو مستلزم جلب اعتماد آزاردیدگان و آزارگران است و از سوی دیگر مستلزم آشنایی با ادراکات و معانی است که این افراد از تجربه خود دارند. چنین ویژگیهایی را در روش کیفی و به ویژه در روش پژوهشی گرندد تئوری که در ایران به نظریه زمینهای هم معروف است و به اختصار GT نامیده شده، می توان جستجو کرد. این پژوهش با استفاده از این روش قوام یافته است، چراکه با فنون و ابزارهایی که در اختیار پژوهشگر قرار میدهد بهخوبی میتواند بسترها و شرایط علّی، دلایل، تجارب، راهبردها و پیامدهای پدیده مورد نظر در اینجا خشونت جنسی علیه کودکان را مطالعه کند.
جامعه مورد مطالعه این پژوهش کلیه افراد دارای تجربه آزار جنسی از هر نوع آن در دوره کودکی است؛ یعنی افرادی که در سنین کمتر از 18 سال مورد آزار قرارگرفته اند. حجم نمونه یا تعداد افرادی که با آنها در این پژوهش مصاحبه شد برابر با 452 تن است. شیوه نمونهگیری بهصورت گلوله برفی و هدفمند بود. با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند از برخی افراد که دارای تجربه خاص یا دانش خاصی بودند نیز استفاده شد. بهمنظور جمع آوری دادههای پژوهش از فن مصاحبه نیمه ساختار یافته بهره گرفته شده و برای تجزیه و تحلیل دادهها، از فرایند کدگذاری به شیوه اشتراوس و کوربین استفاده شده است.
3- زمینه ها و عوامل موثر بر آزار جنسی کودکان توسط محارم در خانواده[13]
زمینه ها، عوامل و پیامدهای دخیل در آزار جنسی کودکان در شبکه پیچیده ای از چرخه اقتصادی، اجتماعی و حقوقی… عمل می کنند. زمینه های مداخله گر، برسازنده عوامل این پدیده و بستر شکل گیری کودک آزاری جنسی را مهیا می کنند و بعد از شکل گیری مساله، مکانیزم تداوم، تشدید و بازتولید این پدیده و پیامدهای آن عینیت می یابد. محرومیت بستر خشونت را ایجاد می کند و خشونت عامل آزار جنسی کودکان می شود به دنبال آزار جنسی و بر مبنای برساختهای فرهنگی و اجتماعی، مکانیزمهایی همچون ترس، طرد، مجرم سازی قربانی و… موجب انکار آزاردیدگی می شود که پیامد بدیهی انکار و عدم افشای آزارگر هم عدم سیاستگذاری و عدم حمایتهای اجتماعی، اقتصادی، روانی و حقوقی از افراد آزاردیده می باشد که به تشدید و بازتولید چرخه آزار جنسی کودکان می انجامد. این رابطه دیالکتیکی بین سپهر نهادهای اجتماعی موجود در سطوح کلان، میانی و خُرد جامعه، با تاثیر پذیری از هم اشکال متفاوت بحرانها را در خود به گردش درآورده و به هم انتقال می دهند. در ادامه به تبیین مهم ترین علل و زمینه های موجده این مساله پرداخته می شود.
3-1- زمینه ها و عوامل اقتصادی
بر اساس نتایج به دست آمده از پژوهشهای انجام شده در این حوزه، عامل اقتصاد، یکی از عوامل موثر در ایجاد و تداوم آزار جنسی کودکان است. زمینه اقتصادی در قالب هایی چون فقر، بیکاری، نوع شغل و مسکن به خشونت و آزار جنسی دامن می زند. بُعد معيشتي مربوط به تأمين مايحتاج خانواده و نيازهاي اقتصادي آن است. در این زمینه هرگونه اختلال مانند درآمد ناکافی و درنتیجه عدم تأمین نیازهای اقتصادی خانواده آن را با مشکل مواجه میکند.
فقر در بسیاری از موارد منجر به کودکآزاری از نوع غفلت میشود؛ یعنی خانوادهها در زمینه برآوردن نیازهای کودکان و توسعه مهارتهایشان بهخوبی قادر به سرمایهگذاری نیستند. در این فرایند مهارتهای کودکان بهخوبی رشد نمیکند و زمانی که آنان بزرگتر میشوند به دلیل فقدان مهارتهای ارتباطی مناسب نمیتوانند با جنس دیگری ارتباط برقرار کنند و از آنجایی که فقیر نیز هستند قادر به ازدواج و یا یافتن سایر کانالهای مشروع برای تأمین نیازهایشان نیستند، ازاینرو ممکن است با توسل بهخشونت دست به این کار بزنند. فقر همچنین باعث کاهش آگاهی از مهارتهای فرزندپروری مناسب در میان والدین نیز میشود.
فقر همچنین سبب سکونت در محلهها و مناطق بیسازمان می شود. این مناطق با ویژگیهایی همچون تراکم فضایی، ناپایداری مسکونی، فضاهای بیدفاع و فروپاشی سازوکار ظرفیت اجتماعی ساکنان برای تنظیم محیط شان مشخص میشوند. در این وضعیت امکان وقوع جرائم مختلف همچون خشونت و تجاوز بیشتر میشود.[14] در جوامعی همچون ایران که فقر با سایر پدیده های نامطلوب همچون نابرابری، ناکارآمدی سیستمی و اعتیاد گره خورده؛ زمینههای ساختاری مستعد آزار جنسی نیز فراهم است.
فقر از طریق نوع مسکن نیز میتواند بر کودکآزاری جنسی تأثیر بگذارد. خانواده های فقیر اکثراً در مسکنهایی با متراژ کوچک زندگی میکنند. متراژ پایین خانه باعث میشود که کودکان صدای رابطه جنسی والدینشان را بشنوند یا همه اعضای خانواده شبها کنار همدیگر بخوابند که اینها میتواند منجر به تعرض و تجاوز شود.
بعد اقتصادی محرومیت بر روی خودآگاهی فردی و اجتماعی نیز تاثیرگذار است. پولی شدن سیستم آموزشی در طی دهه های اخیر در جامعه ایران سرعتی بی وقفه داشت، با شدت گرفتن مسائل و نابسامانیهای اقتصادی، گروههای بیشتری در جامعه از آموزش و امکانات فرهنگی و هنری حذف و طرد شدند که یکی از پیامدهای آن عدم مهارت در خود مراقبتی و ناتوانی در مراقبت از کودکان و نوجوانان توسط خود آنان و نهاد خانواده بود.
یافته های میدانی گویای این است که میزان تحصیلات و شغل والدینِ پاسخگویان بهمثابه شاخص های نشان دهنده پایگاه اقتصادی و اجتماعی، همگی از مشاغل با منزلت پایین و تحصیلات اندک اند. این موید آن است که محرومیت اقتصادی زیربنای انواع دیگری از محرومیت هاست، محرومیت اقتصادی میزان آگاهی اجتماعی و فضای کنش متقابل اجتماعی را نیز تحت تاثیر قرار میدهد.
نمودار شماره 1: توزیع پاسخگویان براساس تحصیلات والدین
نمودار شماره2: توزیع پاسخگویان برحسب شغل پدر
نمودار شماره 3: توزیع پاسخگویان برحسب شغل مادر
فقر همچنین باعث میشود مادرِ طلاق گرفته، دست به ازدواجی بزند که تمایلی به آن ندارد، اما برای داشتن یک سرپرست و تأمین مخارجش مجبور به انتخاب آن میشود. در این خانواده ها هم امکان آزار جنسی کودکان زیاد است. احساسات منفی چون ترس و گناه، باورهایی چون آبرو، حیثیت و تایید اجتماعی و همچنین سرکوب نیازها و سیستم پاداش و تنبیه در خانواده هایی که درگیر محرومیت در ابعاد اقتصادی و غیراقتصادی آن هستند، قابل تامل می باشد. آنان برخی اوقات حتی ممکن است بهمنظور بازیابی آبرو، آزاردیده را به عقد آزارگر درآورند.
3-2- زمینه ها و عوامل اجتماعی- فرهنگی
زمینه فرهنگی افراد نقش مهمی در فراهم آوردن شرایط وقوع پدیدهای همچون خشونت جنسی دارد. خرده فرهنگ مردسالاری از یک سو به مردان این جسارت و قدرت را بخشیده که اقدام به خشونت جنسی در روابط خود با اعضای خانواده کرده و از دگر سو با دستاویزهای احترام، آبرو، شرم و… دست آنان را در مقابله با چنین شرایطی بسته است. در جامعه ایران که نهادهای جامعهپذیری و اجتماعیکردن درگیر سازوکار انکار و عدم شفافیت هستند، گفتگو از امر جنسی به شدت نفی میشود و به مثابه امر نامقدس و تابویی است که از طریق گفتمان مذهبی مشروعیت مییابد.
آموزش امر جنسی نیازمند تعامل بین نهادهاست. از یکسو خانواده، مدرسه و رسانه به مثابه نهادهای جامعهپذیری از سوی دیگر نهادهای دینی، دولتی و نهادهای دخیل در سیاستگذاری و تعیین بودجه جهت برنامه ریزی و مشروعیت دادن به چنین آموزشی دخیل اند و هماهنگی بین آنها در اثربخشی و تدوین چند بعدی این برنامه ها تعیین کننده خواهد بود. از آنجایی که در جامعه ایران تعامل بین نهادی به دلیل تداخل وظایف، همپوشانی آنها در مواردی و رویکردهای نفی کننده شان نسبت به هم همواره با چالش مواجه بوده، آموزش امر جنسی نیز به حاشیه رانده شده است. اختلاف نظر بین موافقان و مخالفان و دوگانهانگاریها نتیجهای جز عدم تحقق آموزش جنسی در جامعه ایران نداشته است.
از دیگر موانع جدی آموزش امر جنسی در جامعه ایران، احساسات اجتماعیِ غالب است که ریشه در سبک جامعه پذیری و روند تربیت اجتماعی دارد. وجود احساساتی همچون شرم، گناه، بی آبرویی، ترس و… در فرهنگ ایرانی از موانع اصلی گفتگو در مورد امر جنسی است که همواره تابو محسوب شده و نفی می گردد. بنابراین قربانیانِ آزار جنسی آنرا همچون راز، پنهان می کنند و بدین طریق راه بر تعرض آزارگران هموار می شود.
نمودار شماره 4: توزیع پاسخگویان برحسب دلایل رازپیشگی
اولین گام برای برنامه ریزی و سیاستگذاری جهت آموزش امر جنسی، پذیرش وجود مسئله است. فقدان اعتقاد به تربیت جنسی در فضای آموزشی ایران برای والدین، مربیان و معلمان و همچنین عدم آموزش گامهای خود مراقبتی به خود کودکان، رخدادهای ناخوشایندی به بار آورده است. در سطح ساختاری یکی از دلایل عمده عدم تربیت جنسی کودکان، محافظهکار و ایدئولوژیک بودن دستگاههای سیاستگذاری است. در جامعه ایران حوزه مذهب غلبه عمیقی بر نهادهای سیاستگذار دارد. مسئولان و سیاستگذاران کشور در بسیاری از موارد روحانیون هستند. دیدگاه دین اسلام نسبت سکسوالیته، منفی است. همین گفتمان مذهبی با تسلط بر فضای ساختار حقوقی، اجتماعی و فرهنگی، به سرکوب امر جنسی و مورد گفتگو و آموزش قرار نگرفتن آن مشروعیت بخشیده است. از این رو نهتنها آموزشهای جنسی بهصورت نظاممند در جامعه وجود ندارد بلکه در بسیاری از موارد نهادهای متولی، مانع تلاشهای افرادی میشوند که بهنوعی در این زمینه احساس مسئولیت میکنند
در کنار آموزش، مسئله مهم دیگر، حمایت از قربانیان است. زمانی که کودک مورد سوءاستفاده جنسی قرار میگیرد لازم است که نهادهای حمایتی به اشکال مختلف از او حمایت کنند. اما حمایت مؤثر در کانونهای بحران با چالشهای جدی مواجه هست و از آنجایی که دامنه این مسئله زیاد است و نهادهای مداخله گر و حامی نیز با محدودیتها و موانع سیستماتیک زیادی مواجهند؛ مداخلات موجود هم کارکرد مناسبی ندارند.
در فرهنگ جنسیت زده، شکل و سطح آزار جنسی متاثر از جنسیت افراد نیز می باشد. به گونه ای که فراوانی آزار جنسی از سوی محارم در جنس زن بیش از جنس مرد بوده که این امر نمایانگر تفاوت ها و تبعیضهای تربیتی و جامعه پذیری بر اساس سوگیریهای سنتی، رویکردها و کلیشههای جنسیتی است.
نمودار شماره 5: . توزیع پاسخگویان برحسب گزارش آزار جنسی به سازمانهای دولتی
3-3- زمینه ها و عوامل حقوقی
نارسایی های نظام عدالت کیفری، فقدان سیاست ها، برنامهها و عدم ضمانت اجراییِ اقدامات حمایتی از آسیب دیدگان خشونت جنسی از جمله مشکلات حقوقی است. تا قبل از تصویب قانون حمایت از اطفال و نوجوانان در مورخ 23/02/1399 قانون مشخصی درباره حمایت از کودکان آزاردیده جنسی و مجازات افراد آزارگر و حتی حمایت از آنان بهمنظور عدم ارتکاب مجدد آزار وجود نداشت و مبنای برخورد، قانون مجازات اسلامی بود اما تصویب این قانون برخی از خلأهای این حوزه را پوشش داد.
آنچه به ساختار حقوقی جهت مجازات نکردن آزارگر جنسی محارم، مشروعیت می دهد گفتمان مبتنی بر تبعیض جنسیتی است که از فرهنگ پدرسالاری مسلط بر جامعه برمیخیزد. گفتمان اقتصادی نیز از طریق تبدیل جزا به جریمه نقدی در همدستی با این گفتمان فرهنگی، گفتمان حقوقی را از کیفر آزار جنسی معلق و مبرا میکند. این تعلیق موجب تکرار و تداوم آزار جنسی (زنا با محارم) میگردد.
با مرور دیدگاههای مشارکتکنندگان در تحقیق، سه تم اساسی در این زمینه احصاء شد که عبارتاند از: فقدان حمایتهای قانونی، عدم اجرای مفاد قوانین و جایگاه پدرسالاری در قانون. برخی از مشارکتکنندگان بر این باور هستند که قوانین مشخصی در زمینه حمایت از کودکان آزاردیده جنسی و یا قانون آزار جنسی وجود ندارد[15]. در عمل نیز رویهها و سازوکارهای مناسبی برای اجرای قوانین طراحی و پیاده نشده است تا منجر به تحقق آنها شود. البته در بسیاری از مواقع قوانین موجود هم اجرا نمیشوند.
یکی از مسائل اساسی در قانون ایران سن کودکی است که شاهد تعیین سنین مختلف هستیم همچون: سن ازدواج، سن شروع به کار، سن بلوغ، سن مسولیت کیفری. همچنین برای نامیدن دوره کودکی از سه واژه کودک، طفل و نوجوان استفادهشده است که نشاندهنده عدم وفاق قانونگذاران در این حوزه است. عدم مرزبندی شفاف بین این دوره ها سبب ایجاد مشکلات و ابعاد تازه ای در مسئله آزار جنسی زنای با محارم شده است.
در قانون مجازات اسلامی، سن کودک 15 سال تعیینشده است. در ماده 221 آمده است: «زنا عبارت است از جماع مرد و زني كه علقه زوجيت بين آنها نبوده و از موارد وطي به شبهه نيز نباشد». در تبصره 2 همین ماده آمده است «هرگاه طرفين يا يكي از آنها نابالغ باشد، زنا محقق است لكن نابالغ مجازات نمیشود و حسب مورد به اقدامات تأميني و تربيتي مقرر در كتاب اول اين قانون محكوم میگردد». در ماده 224 حکم زنا در برخی از موارد همچون زنا با محارم نَسَبي اعدام برشمرده شده است. در ماده 91 قانون نیز آمده است «زنا با شهادت چهار مرد عادل يا سه مرد عادل با دو زن عادل ثابت میشود. خواه موجب حد جلد باشد خواه موجب حد رجم». این قانون اشکالات متعددی دارد ازجمله اینکه سن کودکی 15 سال تعیینشده است درحالیکه بر اساس بسیاری از اسناد و کنوانسیونهای بینالمللی که ایران نیز عضو برخی از آنها است سن کودکی 18 سال است. دوم اینکه تعیین مجازات اعدام در این موارد نهتنها باعث پیشگیری نشده، بلکه برخلاف کرامت انسانی نیز هست و لازم است جای خود را به عدالت ترمیمی بدهد. مسئله مهمتر اثبات مسئله زنای با محارم است. شواهد تاریخی نشان میدهد در برخی از مواقع این کودکانِ دخترِ آزاردیده هستند که مجرم شناختهشدهاند.
در قانون حمایت از حقوق اطفال و نوجوانان، این موضوع نه در قالب بحث زنای با محارم بلکه در مباحثی همچون سوءاستفاده جنسي، فحشا، ابتذال، امور مستهجن، خطر شدید و قریبالوقوع و هرزهنگاری مطرح است بهگونهای که هرگونه سوءاستفاده از کودک در موارد فوق منجر به مداخله میشود. در ابتدای این قانون شاهد مفاهیم بسیار مبهم در حوزه کودکی هستیم. برای مثال در تعریف طفل، آمده است: «هر فرد که به سن بلوغ شرعی نرسیده است»، اگر منظور از سن شرعی، سن 9 سال برای دختران و 15 سال برای پسران باشد شاهد تبعیض جنسیتی هستیم. تعریف نوجوان نیز به این شرح است: «هر فرد زیر هجده سال کامل شمسی که به سن بلوغ شرعی رسیده است». اینکه شرع مبنای این قانون قرار گرفته دارای اشکالات اساسی است. در ماده 2 نیز آمده است: «تمام افرادی که به سن هجده سال تمام شمسی نرسیدهاند، مشمول این قانون میباشند» اما سن کودکی دقیق تعریف نشده است و عناوین مبهم زیادی در این حوزه وجود دارد.
3-4- زمینهها و علل خانوادگی
در سطح خانوادگی عواملی همچون خانواده نابسامان، خانوادههای مستبد، خانوادههای منزوی، خانواده با نگرشهای زناشويي نارسا، تسریع کننده خشونت جنسی یا کودکآزاری جنسی هستند. این خشونتها هم میتوانند در درون خانواده روی دهند و هم بیرون از خانواده. خانوادههای نابسامان و کژکارکرد اشکال مختلفی دارند. به لحاظ ساختاری عمده اَشکال خانوادههای نابسامان که در این مطالعه شناسایی شدند عبارت بودند از: خانوادههای مردسالار و مذهبی، طلاق گرفته، فقدان یکی از سرپرستان به دلیل فوت یا جدایی، زندانی شدن سرپرست، خانوادههای پرجمعیت و گسترده، نبود سرپرست مناسب، ازدواج مجدد پدر یا مادر و زندگی کودک با ناپدری و نامادری و فرزندان آنان، فوت مادر و زندگی با ناپدری، چندهمسری پدر و زندگی با خواهران و برادران ناتنی و اختلاف سنی با والدین[16].
نهاد خانواده گاهی اوقات نهتنها مأمن امنی برای اعضایش بهویژه کودکان نیست، بلکه بهواسطه خشونت و آزار جنسی، امنیت کودکان را به خطر میاندازد. آزار جنسی در هر نوع خانواده ازجمله خانوادههای مذهبی هم رخ دهد. یکی از عواملی که می تواند موجب زنای با محارم و آزار جنسی از سوی خانواده های مذهبی شود این است که آنان به دلیل محدودیت هایی که اعمال می کنند، اغلب با سرکوب احساسات و نیازها در متن خود مواجه هستند. سرکوب سکسوالیته می تواند میزانی از تحریک و ترغیب به تجربه جنسی را به مثابه پیامد و یک امر عمومیت یافته در این ساختار به همراه داشته باشد. افراد در خانواده مذهبی از آنجایی که احساساتی چون گناه و شرم را نهادینه می کنند، پس از آزار نیز می توانند درگیر احساسی از شرم و گناه و عذاب وجدان شده و خود را از جایگاه آسیب دیده به مقصر تقلیل دهند. در حوزه مذهب ما با تقسیم نقشها بر مبنای جنسیت مواجهیم، مرد یا پدر، مالک همه چیز از جمله اعضای خانواده و سایر داراییهاست و فرزندان و سایر اعضای خانواده حق ندارند علیه او اعتراض کنند و در صورت اعتراض مجازات میشوند.
نهاد خانواده می تواند فاقد آسیب های مطروحه(اعتیاد، طلاق، بدسرپرستی و…) باشد ولی این دلیل بر متعادل بودن آن نیست. خانواده های بسیاری هستند که به لحاظ ساختاری یا از نوع سختگیرانه و درگیر هستند و یا از نوع سهل گیرانه و رها شده که در هر کدام از آنها احساسات و نیازهای افراد به گونه ای سرکوب شده یا نامتعادل پاسخ داده می شود، یکی از مهمترین پیامهای این عدم تعادل می تواند وقوع آزار جنسی و زنای با محارم باشد.
خانوادههای پرجمعیت و گسترده هم میتوانند بستری برای آزار شوند. یکی از دلایلی که والدین فقیر بیشتر فرزند به دنیا میآورند این است که انتظار دارند در ایام پیری، آنان عصای دستشان باشند. این خانواده ها نهتنها فاقد منابع کافی برای تأمین نیازهای کودکانشان هستند بلکه تعداد فرزندان بیشتر میتواند منابع خانواده را تحلیل ببرد. این دسته از خانواده ها در بسیاری از مواقع فاقد هرگونه استراتژی مشخص برای تربیت فرزندانشان هستند، آنان رها شده اند و امکان اینکه آزار ببیند خیلی زیاد است. البته تعداد زیاد اعضای خانواده، هم میتواند بستری برای تعرض باشد و هم در برخی از مواقع بهمثابه محافظ توانا عمل کند.
نسبت آزارگران با کودکان قربانی در خانواده هم حائز توجه است. آزارگران در خانواده، طیف مختلفی از محارم را در برمیگیرند. دسته اول محارم درجهیک فرد آزاردیده هستند. در این دسته، روابط عمیقی بین کودک و آزارگر وجود دارد و همین امر میتواند هم بر شکل آزار و هم پیامدهای آن تأثیر ژرفی داشته باشد. این دسته از افراد اعضای خانواده او همچون پدر، مادر، بردار و خواهر هستند. ازآنجایی که کودک با این دسته از افراد زندگی میکند و آنان منابع حمایت و امنیت او هستند تجربه آزار از سوی آنان میتواند بیش از همه به کودک آسیب برساند و امنیت وجودی او را به خطر بیندازد. همچنین ازآنجایی که این دسته از افراد نزدیکترین و حتی آخرین منبع حمایتی او هستند کودک در مقابل آزارهای آنان دیگرکسی یا جایی را ندارد که به او پناه ببرد. در برخی از موارد زمانی که پدر یا پدرخوانده به کودک تجاوز میکند و مادر کودک نیز متوجه میشود، او نمیتواند منبع حمایتی برای کودک باشد، چراکه مادر نیز میترسد که شوهرش او را رها کند و بدون منبع حمایتی باقی بماند. در این شکل از روابط، احتمال تداوم آزار بالاست. رابطه میان والدین و فرزندان یک رابطه عمیق مبتنی بر احساس دلبستگی است. کودکان آنان را حامیان و قهرمانان زندگی خود می دانند و بخش بزرگی از زندگی خود را وابسته به آنان می پندارند. زمانی که در نتیجه آزار جنسی این تصور از رابطه خراب میشود تصورات کودکان از والدینشان به هم می ریزد و احساسات چندگانه و گاها متضادی به آنها دست می دهد، به همین دلیل کودکان در نتیجه این نوع آزارها آسیب های روانی جدی را تجربه میکنند از جمله احساس ترس توام با خشم و گناه. حاصل چنین روابطی تربیت افراد وابسته و فاقد بلوغ و استقلال شخصیتی است.
نمودار شماره 6: توزیع پاسخگویان برحسب شمار و نسبت آزارگرها
دسته دوم از آزارگرها، محارم درجه دو هستند، همچون پدرخوانده، مادرخوانده، خواهر و برادر ناتنی، دایی، عمو، پدربزرگ، مادربزرگ و مانند اینها. این دسته مسئولیت چندانی در قبال کودک ندارند و میزان ارتباط کودک نیز با آنان گسترده نیست. بهواسطه روابطی که کودکان با این دسته از افراد دارند احتمال اینکه از سوی آنان مورد آزار قرار بگیرند؛ بالاست. همچنین این دسته از افراد از آنجایی که کودک را جزو اعضای درجه یک خانواده خود نمیدانند و مسئولیتی در قبال آنان ندارند بیشتر احتمال دارد به آنان آزار برسانند چراکه چندان نگران پیامدهای آن نیستند.
دسته سوم از آزارگرها سایر اعضای فامیل غیرمحارم همچون شوهرعمه، شوهرخاله، پسردایی، پسرعمو و مانند اینها هستند. این دسته از افراد نیز به دلیل ارتباط نزدیک و دسترسی به کودک، بیشتر احتمال دارد به آنان آزار برساند. در برخی از مواقع والدین، کودک را برای نگهداری به خانواده آنان میسپارند یا در مواردی آزارگر ممکن است به دلیل روابط فامیلی به منزل آزاردیده برود و به او آزار برساند.
در سر دیگر طیف، افراد غریبه هستند که کودک نه آنها را میشناسد و نه احساس وابستگی و تعلقی به آنها دارد. آزارهایی که در این نوع رابطهها اتفاق میافتد بیشتر بهصورت حمله بوده و بسیار تحت تأثیر محیط است. برای مثال زمانی که آزارگر متوجه میشود کسی از کودک مراقبت نمیکند و کودک در یک محیط خاص در دسترس است ممکن است به او حمله کند.
شکل شماره1: طیف آزارگرها
رویه خانواده( اینکه چگونه خانوادهها فرزندانشان را تربیت میکنند) نیز سهم زیادی در آزار جنسی دارد. مهمترین مؤلفه رویههای ناکارآمد تربیتی خانواده ها که این پژوهش به آن دستیافته عبارتاند از: فقدان یا کمبود عاطفه و محبت در فضای خانواده، سوءاستفاده خانواده از کودکان، عدم مراقبت از فرزندان، غفلت در تأمین نیازهای آنان، نبود قید و بندهای کلامی در میان اعضای خانواده، نداشتن سرپرست مناسب، اعتیاد پدر و اختلال روانی مادر و جایگزین مادر (مراقب اصلی)، محدودیتهای شدید خانوادگی، نبود کنترل در محیط زندگی کودک، سپردن کودک به دیگران، نبود محافظ مؤثر، عدم گزارش تجاوز، اعمال محدودیتهای اقتصادی برای فرزندان، سرزنش و ایراد گرفتن از سوی خانواده، تجربه زندگی با مادربزرگ سلطهجو، باورهای اشتباه مادر، نداشتن مهارت فرزندپروری و عدم آموزش از سوی خانواده.
اعتیاد والدین هم به شیوههای مختلف بستری برای آزار کودکان محسوب میشود. زمانی که والدین یا یکی از آنها اعتیاد دارند کمتر قادر به توجه و محبت به کودکانشان هستند، چرا که همه یا بخشی از دغدغه آنان صرف تهیه و مصرف مواد میشود. اعتیاد از طریق جابجایی نقش ها و یا حذف نقش ها در خانواده، همچنین از بین بردن نظام تقسیم کار و تعادل بُعد عاطفی خانواده میتواند خانواده را بدل به کانون تضاد، خشونت و تعرض کند.
خانواده های تک والد یا تک سرپرست نیز بستر مساعدی برای آزار جنسی از سوی محارم فراهم می کنند. این نوع از خانواده ها در سبک زندگی مدرن در همه جوامع وجود دارند، جامعه ایران نیز به تبع شرایط و جامعه جهانی با تکثر این سبک از خانواده ها مواجه هست. منتهی با این تفاوت که نهادهای اجتماعی مکمل و حمایت کننده از این نوع خانوادهها به دلیل سطح رفاه اجتماعی و سیاستگذاری های اجتماعی در جوامع توسعه یافته کارآمدتر و پررنگ تر عمل می کنند تا جامعه ای چون ایران که با مسائل توسعهای و چالشهای ناشی از نابسامانیهای اقتصادی و سبک اقتصاد سیاسی فاسد و مسلط مواجه است.
5-3- زمینه ها و عوامل فردی
برخی از ویژگیهای قربانیان و متجاوزان تسریع کننده آزار جنسی است. اما به سادگی نمی توان گفت کدام زمینه ها نقش پررنگ تری در وقوع کودک آزاری جنسی داشته اند. در ادامه به این مورد پرداخته می شود.
3-5-1 -ویژگی های فردی قربانیان
دارا بودن برخی از ویژگی های فردی، احتمال “قربانی آزار جنسی شدن” را بالا می برد. این پژوهش به تعدادی از ویژگیهای افراد آزاردیده دستیافته که بهنوعی باعث میشده آنان بیشتر در معرض خطر آزار و تداوم آن قرار گیرند از جمله: معلول بودن کودک به لحاظ جسمی و روانی، بهره هوشی پایین، تفاوت در اندامهای فیزیکی، زیبا و خوشهیکل بودن، آرام بودن و عدم توانایی اعتراض، متفاوت بودن از فرهنگ محلی، کودک مهاجر، کودک دارای اعتیاد، بیشفعال و قلدر بودن. طرح این ویژگیها بدان معنی نیست که کودکان عادی مورد آزار قرار نمیگیرند، بلکه تنها این فرض مطرح میشود که این دسته از کودکان بیشتر احتمال دارد مورد آزار قرار بگیرند. معمولا کودکان با ویژگیهای شخصیتی ناکارآمد، مستعد تجربه آزار از سوی دیگران بالاخص دیگرانِ نزدیک به خود هستند که آنها را ناتوان از ارائه پاسخ مناسبی جهت ممانعت از آزار می کند. در این ویژگیها دو نکته برجسته است: عدم توانایی دفاع از خود و فقدان توانایی گزارش آزار و دوم متفاوت بودن این دسته از سایر کودکان. کودکانی که به هر دلیلی همچون معلولیت جسمی و ذهنی قادر به دفاع از خود نیستند یک هدفِ در دسترس برای افراد آزارگر میشوند. در گفتارهای میدانی، تمایز در ویژگیهای کودک، به مثابه زمینه و عامل برای آزار جنسی از سوی دیگرانِ نزدیک به او معرفی شده است.
همچنین در روایتهای پژوهش به کودکانی اشاره شده که فاقد مهارت گفتاری و ارتباطی مناسب هستند. این فقدان مهارت زمینه ای مساعد برای انتخاب آنها توسط آزارگران جنسی است. دسته دیگر، کودکان دارای اختلال ذهنی،کر و لال،کودکان دارای نقص عضو و مواردی از این دست هستند که هدف مناسبی برای آزارگرها میشوند. گاهی اوقات ممکن است والدین و سایر اعضای خانواده آنان، این دسته از کودکان را مسبب مشکلات خانواده بدانند و لذا آنان را مورد آزار قرار دهند، چراکه میدانند آنان قادر به دفاع از خود نیستند. این ویژگیها باعث میشود که کودک نتواند آزار را به دیگران گزارش دهد، لذا آزارگرها با خیالی آسوده به آنان تعرض میکنند. برخورد با این گروه از کودکان در کشورهای مختلف، بر اساس سطح توسعه و وضعیت اجتماعی و اقتصادی هر جامعه متفاوت است.
اما بسیاری از کودکان بدون هیچ ویژگی خاص و یا کودکان عادی نیز در معرض اشکال مختلف آزارهای جنسی قرار میگیرند و حتی این آزارهای جنسی است که باعث به وجود آمدن برخی از ویژگیهای خاص همچون گوشهگیری و انزوا در میان آنها میشود. ضعف در مهارتها مانند مهارت نه گفتن و تفکر انتقادی، ویژگیهای شخصیتی ناکارآمد مانند عزت نفس پایین، ضد اجتماعی بودن و انزواطلبی، احساسات منفی مانند خشم، ترس، گناه، شرم و … زمینه ساز آزار جنسی است که در کنار ویژگیهای آزارگر می تواند به آزار دامن زند و موجبات تداوم آن را فراهم آورد.
3-5-2- ویژگیهای فردی آزارگران
در زمینه ویژگیهای متجاوز می توان به موارد زیر اشاره کرد: تحمل پایین در برابر ناکامی، مشکلات در کنترل خشم، نقص در توانایی برقراری همدلی با اعضای خانواده، پرخاشگری کلامی و جسمی، سوءمصرف مواد مخدر و الكل، احساس اضطراب به هنگام رابطه جنسی با بزرگسالان، پدوفیلیا، سابقه آزار جنسی در کودکی، سوءظن شديد نسبت به افراد خانواده، داشتن گرایشهای ضداجتماعی مرزی، روان رنجوری، تکانشگری جنسی، تنهایی و کلیشهسازی نقشهای جنسی، عزتنفس پایین، همگرایی عاطفی، مشکلات خودتنظیمی، مشکلات سلامت. در گفتار مصاحبه شوندگان نیز احساس شرم، سرزنش، حس گناه، عذاب وجدان، ترس، حس مالکیت از احساسات غالب آزارگران برشمرده شده است.
آزار جنسی فارغ از رویکرد اخلاقی، نوعی شیوه ارتباطی با جهان زیسته است. برای فرد آزارگر که شخصیتی ضداجتماعی یافته؛ حیات اجتماعی اش به او امکان نمی دهد که به گونه ای سازنده و از طریق ارتباطات اجتماعی متعادل، نیازهای خود را برآورده سازد. البته سلطه جو و قلدر بودن آزارگر به مثابه یکی از ویژگیهای شخصیتی او باید به شکل موقعیتی مورد تحلیل قرار گیرد، زیرا این فرد در مقابل فرد آزاردیده و در زمان اکنون در موقعیت آزارگر قرار دارد و احتمالا در موقعیتی دیگر به عنوان فرد آزاردیده مورد سلطه واقع شده باشد.
4- پیشنهادها
راهکارهای پیشنهادها حاصل سه منبع عمده است: الف)تجربه افرادی که مورد آزار قرارگرفتهاند. ب)پیشنهادهای متخصصان و صاحبنظران این حوزه که با آنها مصاحبه صورت گرفت. ج)ادبیات حوزه کودکآزاری که در سه سطح کلان، میانه و خرد ارائه می شوند:
1-4- در سطح کلان و ساختاری:
-سیاست گذاریهای رفاهی – آموزشی با تمرکز بر خانواده ایرانی در تعامل دولت و سازمانهای مردم نهاد و ارگانهای حمایتی، با هدف تعدیل محرومیت های چند بعدی.
-سیاست گذاری منطقه ای و محله ای در باب فقر زدایی و نظارت بر فضاهای بی دفاع.
-تقویت سازمانهای مردمنهاد.
-امنسازی مکانهای عمومی سطح جامعه.
-هماهنگی ارگانیکی موثر بین نهادهای آموزشی، قانونی، پزشکی و مددکاری و تدوین برنامههای آموزشی برای آنها با هدف شناسایی و کمک به کودکان آزاردیده جنسی با حفظ رازداری و تضمین امنیت آنها.
4-2- در سطح میانه و نهادی:
– تولید محتوا برای جامعه در زمینه آموزش امر جنسی به کودکان.
-تقویت کارکرد پرورشی نهاد مدرسه.
-آموزش مربیان، معلمان و مسئولان مدرسه در زمینه نحوه برخورد با کودکان قربانی آزار جنسی.
-فشار از طریق نهادهای مدنی بر روی حاکمیت و قانونگذاران جهت اصلاح قوانین و کاهش فاصله بین قوانین فقهی با قوانین کنوانسیون حقوق کودک و اجرای مؤثر آنها.
-حذف و کاهش نگاه جنسیتی در برنامه های درسی و رسانهای.
-ایجاد مراکز مداخله و درمان با تأکید بر مناطق پرخطر.
-برنامهریزی برای متجاوزان به منظور پیشگیری از آزارهای بعدی.
-آموزش هشیاری اجتماعی و فردی به کودکان از طریق نهادهای آموزشی برای مواجهه فعال با آزار در محیط خانه و جامعه.
4-3- در سطح خرد و خانواده:
-افزایش دانش و مهارت خانواده و کودک از طریق آموزش و آگاهی بخشی به آنان به تناسب سن.
-نقد و بازبینی سبکهای جامعه پذیری و فرزندپروری.
– آگاهی در مورد ناکارآمدی و زیان باری کتمان آزار جنسی و مشروعیت زدایی از برساخت شرم، حیا، آبرو …
– آموزش مقاومت در مقابل درخواست های جنسی و تقویت مهارت “نه” گفتن به کودک.
5- نتیجه گیری
امر جنسی پیش از آنکه رفتاری زیستی و غریزی باشد برساختی غیرجنسی و متاثر از هنجارها و روابط اجتماعی و فرهنگ جامعه است که می توان با آموزشِ کارآمد آنرا مدیریت کرد. اما در جامعه ایران تسلط گفتمان اخلاقی و عرفی آنچنان فضای روابط نامتعارف جنسی غالب و مسلط را محدود کرده که بررسی منطقی و استدلالی پدیده آزار جنسی و ابعاد آن براحتی میسر نمی شود. در چنین ساختار سیاسی- طبقاتی، موازین اخلاقی به صورت ذهنی و بدون پیوند با نیازهای عینیِ آحاد مردم، حسب بقا و توجیه آن ساختار بازتولید و تجویز می شود و این گفتمان اخلاقی مسلط، آزار جنسی را به مثابه بی آبرویی، فرد آزاردیده را به مثابه مقصر و گناهکار تلقی کرده و با مکانیزم طرد، سرزنش و مجازات قربانی به سلطه خود مشروعیت می بخشد. آنچه که در این مطالعه بر اساس نقل قولهای مصاحبه شوندگان بدست آمد، نشان می دهد که به دلیل مسائل و بحران های ساختاری و کارکردی نهادهای جامعه پذیری و حمایت کننده در جامعه ایران، پیامدهای آزار جنسی کودکان در خانواده بجای آنکه مورد درمان، پیشگیری و تعدیل قرار گیرد از طریق سیاستگذاریها و برنامه های تنظیم شده، بطور سیستماتیک بستر سایر آسیبهای اجتماعی از جمله فرار از خانه و ازدواج اجباری و … را فراهم می کند. در جامعه دینی و ایدئولوژیکی ایران، نگاه قیم مآب بر تمامی عرصههای نظام اجتماعی و سپهر فردی مسلط است و بر اساس این گفتمان و هنجارهایی که به آنها مشروعیت میدهد، پوشش مبتنی بر محافظت و آلوده نشدن به گناه، دستاویز سلطه و سرکوب قرار داده شده است. در افراد جامعه بویژه کودکان که در مرحله جامعه پذیری و رشد قرار دارند، این هنجارها به گونهای نهادینه شده که جهت جلوگیری از آزار یا در مواردی توجیه آن، از این هنجارهای ناکارآمد بهره میگیرند. پرواضح است زمانی که فرد آزاردیده جنسی از سوی خانواده و جامعه مورد حمایت قرار نگیرد، اجبار به کنشهایی دارد که به مسائل و آسیبهای اجتماعی همان جامعه دامن می زند و این روند در یک چرخه معیوب امتداد می یابد. چنانچه جهت پیشگیری و تعدیل آزار جنسی کودکان تدابیر مناسبی اندیشیده نشود؛ خود بستری برای ایجاد و تشدید سایر مسائل و آسیبهای اجتماعی و مانعی در مسیر توسعه نیافتگی جامعه خواهد بود. فرایند منطقی یافتههای اصلی پژوهش نشان میدهد که مهمترین علل کودکآزاری جنسی، فقر و محرومیت، خانوادههای نابسامان، ناکارآمدی نهادها در زمینه ارائه آموزشهای جنسی و حمایت، فقدان قانون مشخص و شفاف و تعارض و تناقض قوانین موجود است.
حاصل اینکه: سیاست اقتصادی ناکارآمد با همدستی صغارت نهفته در فرهنگ دینیِ سلطه جویانه، همگرایی سکسوالیته با خشونت را به امری طبیعی بدل کرده و به حوزه اندرونی می راند که همین مساله، زمینه ساز اِعمال قهر فیزیکی، روانی و جنسی بر سایر اعضای فرودست و بی قدرت خانواده و جامعه می شود و نهادهای واپسگرای حقوقی و مذهبی نیز از آن پشتیبانی می کنند.
منابع مورد استفاده
احمدی، کامیل و همکاران (2023)، تابو و رازپیشگی: پژوهشی در باب آزار جنسی کودکان با تاکید بر زنای با محارم در ایران، دانمارک: آوای بوف.
احمدی، کامیل و همکاران (1396). طنین سکوت: پژوهشی جامع در باب ازدواج زودهنگام کودکان در ایران. تهران: نشر شیرازه.
ایروانیان، امیر. (1389). باز آسیبدیدگی قربانيان جنسي در بستر پاسخهای اجتماع و نظام عدالت كيفري. پژوهش حقوق. 12 (29): 24-1.
زارعی، محمد حسین(1396)،مطالعه تطبیقی حمایت از حریم خصوصی در فضای مجازی با تاکید بر مقررات جدید اتحادیه اروپا ارائه شده در همایش بین المللی جنبه های حقوقی فناوری اطلاعات و ارتباطات.
مالجو، محسن(1389) تجاوز به محارم: زمینهها، استراتژیهای متجاوز و واکنشهای بزه دیده. رفاه اجتماعی. 9 (34): 113-83.
وامقی، مروئه؛ فیض زاده، علی؛ میراب زاده، آرش و فیض زاده، گلناز (1386). مواجهه با خشونت خانگی در دانش آموزان دبیرستانی شهر تهران. فصلنامه علمی پژوهشی رفاه اجتماعی، 6 (24): 305-325.
Aspelmeier, J. E., Elliott, A. N., & Smith, C. H. (2007). Childhood sexual abuse, attachment, and trauma symptoms in college females: The moderating role of attachment. Child abuse & neglect, 31(5), 549-566.
Babchishin, K. M., Karl Hanson, R., & Hermann, C. A. (2011). The characteristics of online sex offenders: A meta-analysis. Sexual Abuse, 23(1), 92-123.
Chen et al, )2010(.
Dalal, K (2008). Causes and Consequences of Violence Against Child Labourand Women in Developing Countries. Karolinska Institutet: 1- 41.
Dube, S. R, Anda, R. F., Whitfield, C. L., Brown, D. W., Felitti, V. J., Dong, M., & Giles, W. H. (2005). Long-term consequences of childhood sexual abuse by gender of victim. American journal of preventive medicine, 28(5), 430-438.
Edleson, J.L. (1999), Children’s Witnessing of Adult Domestic Violence, Journal of Interpersonal Violence, 14 (8): 839-870. conformity and substance use on victim blaming. Aggression and violent behavior, 17(5), 443-452.
Glasser, M, Kolvin, I., Campbell, D., Glasser, A., Leitch, I., & Farrelly, S. (2001). Cycle of child sexual abuse: Links between being a victim and becoming a perpetrator. The British Journal of Psychiatry, 179(6), 482-494.
Grubb, A, & Turner, E. (2012). Attribution of blame in rape cases: A review of the impact of rape myth acceptance, gender role conformity and substance use on victim blaming. Aggression and violent behavior, 17(5), 443-452.
Hillis S, Mercy J, Amobi A, Kress H. Pediatrics. (2016). Global prevalence of past-year violence against children: a systematic review and minimum estimates. 137(3): e20154079.
Henting.A.b (1978). “The crimical and his victim”.See Ais.California commission on the statuses of women. Domestic violence fact sheet 1948.
Margolin, G. Gordis, E. B. (2004), Children’s exposure to violence in the family and community, Current Directions in Psychological Science, 13(4): 152-155.
Stoltenborgh, M, Bakermans‐Kranenburg, M. J., Alink, L. R., & van IJzendoorn, M. H. (2015). The prevalence of child maltreatment across the globe: Review of a series of meta‐analyses. Child Abuse Review, 24(1), 37-50.
Turner, D, & Rettenberger, M. (2020). Neuropsychological functioning in child sexual abusers: A systematic review. Aggression and violent behavior, 54, 101405.
سایتها
سازمان جهانی بهداشت
باشگاه خبرنگاران جوان1395
پرتال رویه آنلاین
https://www.who.int/health-topics/violence-against-women#tab=tab_1
https://www.who.int/mediacentre/factsheets/violence-against-children/en/
- . محقق و مردم شناس : https://kameelahmady.com & [email protected] ↑
- . Unicef ↑
- . Dalal ↑
- . Dalal and et al ↑
- . proceduresonline ↑
- . Henting ↑
- . Stoltenborgh et al ↑
- . Grubb & Turner ↑
- . Dube et al ↑
- . Glasser et al ↑
- . Babchishin et al ↑
- . Aspelmeier and et al ↑
- برای اطلاعات بیشتر در این زمینه و دسترسی به محتوای روایتهای مصاحبه ر.ک: احمدی، کامیل(2023)، تابو و رازپیشگی: پژوهشی در باب آزار جنسی کودکان با تاکید بر زنای با محارم در ایران، لندن: آوای بوف. ↑
- البته خشونت جنسی تنها در میان طبقات پایین رایج نیست بلکه در میان همه طبقات اقتصادی دیده می شود، اما تجربه و روایت آن در میان فقرا بیشتر است. ↑
- لازم به یادآوری است ازآنجایی که قانون حمایت از اطفال و نوجوانان اخیراً به تصویب رسیده است طبیعی است که مصاحبه شوندگان که با آنان در سال 1399 مصاحبه شد از وجود چنین قوانینی اطلاع نداشته باشند. ↑
- البته همه این نوع خانواده ها، بی سامان نیستند بلکه به لحاظ ساختاری متفاوت هستند. لازم به ذکر است که لزوماً همیشه این شکل از خانواده ها بستری برای آزار نیستند بلکه احتمال آزار در میان این خانوادهها بیشتر است. این شکل از خانواده به طبقه اجتماعی-اقتصادی خاصی محدود نیست و در میان همه طبقات وجود دارند، چراکه پیوندهای انسانی و ماهیت معنی بخش و اثربخش آن قابل تقلیل به تک عامل نیست. خانوادههای نابسامان و خانوادههایی که فاقد مهارتهای فرزندپروری هستند میتوانند در میان همه طبقات وجود داشته باشند. ↑