در این مقاله می گوییم که چرا طبقه متوسط به سمت فقر حرکت می کند
گفت و گو با کامیل احمدی، پژوهشگر و مردم شناس اجتماعی
چندی پیش بود که نایب رئیس کمیسیون پول و سرمایه اتاق بازرگانی تهران در سخنانی در مورد وضعیت معیشتی مردم در این روزها گفته بود که طبقه متوسط جامعه ایران دارد به سمت طبقه ففیر حرکت می کند و طبقه فقیر نیز در خرکت به سوی فقر مطلق است. اما این صحبت های آقای عباس آرگون دقیقا به چه معناست؟
آیا ما واقعا در ایران با جامعه ای طبقاتی روبه رو هستیم؟ اگر پاسخ مثبت باشد، برای برون رفت از چنین حالت نزولی چه باید کرد؟
این ها پرسش هایی بودند که برای یافتن پاسخ به آنها به سراغ کامیل احمدی، پژوهشگر و مردم شناس اجتماعی رفتیم. وی که همچنان به وجود نوعی عقلانیت و درایت در میان اقشار مختلف جامعه به عنوان نوعی سنت نهادینه شده باور دارد، در چند جای این گفت و گو به موارد نگران کننده ای همچون خطر بزرگتر شدن بدنه قشر فقیر جامعه اشاره کرد. در این گفت و گو سعی بر آن شده تا به درک روشنی از وضعیت موجود اقتصادی و اجتماعی برسیم.
آیا در ایران، دسته بندی مشخصی به عنوان طبقات اجتماعی وجود دارد؟
یک سوال دیرین همیشه برای کارشناسان یا متخصصان حوزههای جمعیت و جامعه شناسی یا اقتصاد سیاسی وجود داشته که آیا جامعه ایران یک جامعه طبقاتی است یا یک جامعه تخت و تودهای به این معنا که قدرت حاکم بالا بوده و توده مردم هم در پایین آن قرار دارند؟
این پرسشی است که پاسخ های مختلفی برایش وجود دارد. دو طبقه مشخص و کلی در هر جامعهای سراغ داریم که شاید در جامعه ایران هم همان دو طبقه کلی وجود داشته باشد. طبقه سرمایه دار و طبقه کارگر و برتر یا طبقهای که صاحب ابزار و وسایل تولید هست و طبقهای که فاقد مالکیت ابزار تولید است و برای سرمایه داری که صاحب ابزار تولید است کار میکند.
از قبل این روابط سرمایه دارانه که مالکیت بر ابزار تولید و فقدان مالکیت بر این ابزار را شامل میشود، نحوه تقسیم کاری که وجود دارد میتواند شکل و محتوای طبقات اجتماعی هر جامعه را متمایزتر از جوامع دیگر کند که این شکل خاص طبقاتی را ایجاد میکند.
قبل هرچیز باید تفاوت طبقات در جوامع دیگر دنیا را با ایران مقایسه کنیم. مثلا با غرب که پیشینه دیرینی برای شکل گیری نظام های سازمان یافته شده طبقاتی دارد میبینم که طبقات در آنجا، نهاد مالکیت شناخته شده و سازمان یافتهتر است واز آن، حمایت قانونی شده، قدرت گرفته و شکل گرفته است.
برای مثال اگر شما به تاریخ اجتماعی اروپا نگاه کنید میبینید که نظامهای طبقاتی فئودالیته، اشراف زادگان، خانوادههای ثروتمند و خرده مالکین و حتی کشاورزان، طبقات خاص خودشان را داشته و در کنار آن طبقات دیگری مثل یا طبقه های اقتصادی مثل بازاریان و یا گروهای مذهبی و… وجود داشته که بیشتر انها به نوعی دارای هویت حقوقی و قانونی بوده اند و مراکزی همانند کلوب و سندیکا و غیره داشته اند و دارند. .
تفاوتی که ایران با دیگر جوامع دارد در این است که ما در کشورمان تاریخچه شکل گیری طبقات دامنهدار و سابقهدار نداریم و تازه پس از انقلاب سفید است که در حقیقت توده مردم علی الخصوص کشاورزان، صاحب زمین میشوند و مالکیت زمین را تحت شرایطی پیدا میکنند.
تا قبل از آن بیشتر میشود گفت پادشاهان، حکومتها، اربابان و خرده مالکین بودند که به عنوان طبقات الید اجتماعی شناخته شده بوده وهویت و انسجام سازمانی داشتند. بعد از انقلاب سفید 1341 است که ما تقریبا به طور گسترده تر طبقه فرودست و روستانیشن را به شکل کشاورز مستقل میتوانیم ببینیم و دهه ها بعد از آن است که جوامع شهری، گسترده شده و شکل ساختارمندی پیدا میکنند.
با رشد جمعیت و به مرور زمان، گروه های بزرگی از جمعیت ایران استخدام دولتی و حقوق بگیر میشوند و در یکی دو دهه اخیر بود که درتحول اقتصادی دوران سازندگی و بعد از آن که خصوصی سازی در آن سرعت گرفت برجسته شد و بخش دیگری از توده مردم را وارد شرکتهای خصوصی و ساز و کار بازار اقتصادی آزاد به شکلی هدفمند کرد.
سوالی که در این خصوص همیشه مطرح می شود این است که اگر این احتمال درست باشد که در ایران طبقهای به معنای علمیاش وجود ندارد، آیا امکان درست کردن طبقه همچنان وجود دارد؟
در جواب باید گفت طبقه اجتماعی در هر جامعهای بر حسب جایگاهی که در مجموعه پراتیک اجتماعی تعیین میشود یعنی بر اساس جایگاهی که در مجموعهی تقسیم کار دارد، که شامل مناسبات سیاسی و ایدوئولوژیک است تعیین میشود. در واقع درست کردن یک طبقه در جامعه، ماحاصل سالها کار اجتماعی، بسترسازی و حمایت همه جانبه دولتی و حکومتی از آن طبقه خاص و چارچوبهای رایج آن است.
اگر طبق همین صحبت ها، در ایران نیز طبقاتی وجود داشته باشد، این طبقات چه هستند؟
در این خصوص اظهار نظرهای مختلفی وجود دارد. در جوامع معمولاً طبقات را بر چند دسته تقسیم شده است. یک دسته اعیان و طبقه ممتاز هستند که معمولاً کمترین درصد جمعیت را به خودشان اختصاص میدهند، بعد طبقه متوسط و در کنارش طبقه متوسط رو به بالا است و بعد از آن طبقه کارگر و یا کشاورز است و در آخر هم طبقات فرودست هستند.
طبق آخرین پژوهشهای انجام شده در بحث طبقاتی و درصد جمعیت این طبقات در ایران؛ 10 درصد ثروتمند یا ممتاز، نزدیک به 40 درصد مربوط به طبقه متوسط و طبقات پایین هم 50 درصد را به خود اختصاص می دهند.
از نگاه نظریه پارادوکس منافع، طبقه متوسط معمولاً 40 درصد جمعیت هر جامعه را شامل میشود که از 10 درصد ممتاز، ثروت کمتری داشته و از 50 درصد فقیر جامعه، ثروت بیشتری دارد.
اگر ما از طبقات در ایران چنین تعریفی را قبول داشته باشیم و به این براورد و امارها اعتماد کنیم، در حقیقت به این سمت و سو جلو میرویم که وقایع اقتصادی اخیر، تنگناهای اقتصادی و تشدید تحریمها این گمانه زنی را بیشتر و بیشترتقویت میکند که طبقه متوسط و طبقه متوسط رو به بالا به نوعی در روند تبخیر قرار گرفته اند و محتمل است که با سرعت بیشتری طبقه متوسط تنزل پیدا کرده و به طبقه فقیر تبدیل شود.
بعد از آن هم طبقه فقیر جای خودش را به آخرین طبقه که فقر مطلق باشد خواهد داد. اگر آمارهای درآمد خانوارها در را نگاه کنید میبینید که طبق آخرین برآوردها، دستمزد 70 درصد کارگران هم اکنون تنها تا حدود 35 درصد زندگیشان را تامین میکند.
در نتیجه یک افت شدید درقدرت خرید طبقه کارگر را داشته ایم. در نظر بگیرید که طبق برآوردهای دولتی اخیر، 50 درصد جمعیت ایران هم اکنون زیر خط فقر هستند. مثلا بنا بر استانداردی که مرکز آمار کشور در سال 90 ارائه داده است، به ما نشان میدهد که 18 درصد جمعیت ایران زیر خط فقر بوده اند، اما خط فقر در حال حاضر 10 میلیون تومان برای هر خانوار برآورد میشود و فقر مطلق 6 میلیون و 800 هزار تومان است. پس میبینید که حداقل در یکی دو سال اخیر جابه جایی این طبقات به شدت سیر صعودی پیدا کرده است.
به هر حال ما در یک تنگنای تاریخی قرار داریم که نه فقط از نظر اقتصادی بلکه از نظر سیاسی و اجتماعی هم شکاف عمیقی بین طبقات ایجاد کرده است. حالا راه برون رفت از این شکاف موجود چیست؟
ببینید در جامعه شناسی و اقتصاد سیاسی یک اصل کلی برای توضیح علل پیدایش شکاف وجود دارد. هر چه که قدرت مالکان ابزار تولید بیشتر باشد این قدرت، چه قدرت سیاسی باشد چه قدرت اجتماعی یا قدرتهای مذهبی / ایدئولوژیکی، هر چه این قدرت در یک قطب بیشتر باشد در قطب دیگر، مخالف این را تجربه خواهیم کرد یعنی قطبهای بیقدرت و بیثروت و قطبهایی که در تناظر تضاد و تقابل و تناقض با سیستمها قرار دارند.
هر چه که فاصلهی بین اینها بیشتر شود شکاف عمیقتری بینیشان به وجود میآید و کسانی که صاحبان ابزار تولید یا مالکان قدرت و ثروت و ایدئولوژی حاکم هستند، فاصلهشان هر روز بیشتر از پیش از بقیه جامعه و توده مردم میشود و گمنامی اجتماعی برای مردم ایجاد میشود و در این گمنامی، شورشهای مختلف و حتی شاید انقلاب ایجاد شود.
اگر بنا به تحلیل وضع موجود ایران باشیم بسیاری از کارشناسان، معتقدند که شکاف زیادی بین طبقات و گروه ها به وجود آمده یا سرعتش بیشتر از قبل شده است. سیاستهای اجتماعی بیشتر باعث و بانی اتمیزه کردن جامعه ایران شده و ارتباط میان طبقات با دیگر بخشها یا گروههای اجتماعی را میتوان گفت مختل و یا قطع کرده است.
برای درک بهتر این موضوع با یک مثال پیش می رویم؛
در طبقه متوسط که کارمند، مغازه دار یا بازاری و در مجموع افرادی با اقتصادهای خرد وجود دارند، هرکدام از اینها منافع خاص خودشان را دارند و در زمان لازم به خاطر تعارض همین منافع است که همبستگی اجتماعی و همدلی اتفاق نمیافتد، همین تعارض یا نگه داشتن منافع خودی به هر قیمت است که مانع تدوام و یا ایجاد پیوند اجتماعی می شود و تا زمانی که این منافع و یا اهمیت دادن به آن، بجای همبستگی اجتماعی و ملی برای منافع کلانتر وجود نداشته باشد،
این شکاف متاسفانه بیشتر و بیشتر خواهد شد و این وضعیت به سرعت به افول ارزش های اجتماعی در این شکاف ها میافزاید و در مجموع منافع ملی را با مخاطرات بیشتر روبرو می کند.
از شواهد پیداست که طبقه متوسط به سمت فقیر شدن بیشتر حرکت میکند، و در دو سال اخیر قدرت خرید این طبقه تقریبا یک چهارم کمتر شده است و به دلیل اینکه هر قشری برای خودش و برای خانواده اش مناقع خاصی قائل است، این همبستگی یا اتحاد که بایستی میان طبقات و حتی در خود طبقه وجود داشته باشد، در اولویتهای بعدی قرار میگیرد
و این منافع شخصی است که حرف اول را میزند و منافع ملی اهمیتش را از دست می دهد. به عنوان بخشی از راهکار لازم است که برای برون رفت از چنین وضعیتی، آگاهی طبقاتی در اولویت قرار بگیرد. زمانی که این آگاهی به وجود نیاید،
این جمعیت به همان شکل تودهای خودش باقی خواهد ماند و به شکلی اتمی عمل کرده و هر کسی برای منافع خود تلاش خواهد کرد. در واقع گذار از این شرایط، مستلزم همبستگی اجتماعی، فرهنگی و حتی سیاسی است.
در ادامه مقاله “طبقه متوسط به سمت فقر حرکت می کند” با ما همراه باشید
این آگاهی رسانی به چه شکل باید باشد؟
در یک تعریف کلی اینکه هر کدام از شهروندان به چه طبقهای تعلق دارند و منافع طبقاتیشان چه چیزی ایجاب میکند خیلی متفاوت است. یعنی پایگاه طبقاتی شهروندان مشخص میکند که هر شهروندی یا شهروند هر طبقهای چه وظایفی در قبال وضعیت حاکم بر جامعه دارد.
منافع طبقاتی مختلفی بر مبنای این وابستگیهای پایگاهی و وابستگیهای طبقاتی وجود دارد که هر کدام از شهروندان وابسته به آن پایگاههای اجتماعی بر حسب منافع و مضار خودشان تعیین میکنند که چه کنش و واکنشی را نسبت به شرایط حاکم از خودشان بروز دهند.
ما باید در خصوص مسئولیتهای شهروندی مان و در قبال همدیگر یک بازنگری کلان داشته باشیم. ساخت، ترمیم و ارتقا چنین ارتباط و مهارت هایی، قطعاً یک میانجی قدر میخواهد و این میانجی در بسیاری از جوامع، معمولاً دولتها هستند که جامعه مدنی نیز البته به یاریش می آید.
درواقع تا زمانی که بستری مناسب وجود نداشته باشد که این صحبتها در آن اتفاق بیافتد و اختلاط و بارش فکری در آن استارت نخورد و مکانیزمهای لازم برای این ایجاد همبستگی از طرف دولت و سیستم حاکم به وجود نیاد، ممکن است و خیلی هم اتفاق افتاده که طبقات با دیدگاه و حسب ضروریت خود و برای کسب و حفظ منافع خود به سمت و سوی دل خواه شان حرکت خواهند کرد.
دانش گروهای اجتماعی از همدیگر اندک است، مثلا عمده افراد طبقه ممتاز، چندان تجربه ملموس و تجربه زیستیای از طبقات فرودست، فقرا و معیشت کارگران ندارد و طبقه کارگری هم از رو به بالا چندان شناختی ندارد و چه بسا با دیدی غضبناک و حتی کینه به آنان می نگرد.
هر کدام از اینها از پنجره خودشان به دنیای بیرون نگاه میکنند و این عدم درک و شناخت و رشد سریع این شکاف عمیق خیلی خطرناک است. اینکه ارزشها، نگاهها و تحلیلهای ما مبتنی بر شرایط موجود زندگیمان باشد و یک جایی این پل ارتباطی میان این طبقات ایجاد شود، یعنی مکان و بستری که چنین گفتگویی در آن اتفاق بیافتد و اینجاست که تسهیلگری این شرایط از طرف سیستم رسمی و دولتی اساسی است که این مکانیزم به وجود بیاید و در مراحل بعدی همدلی، همبستگی و بعد هم اتحاد شکل بگیرید.
چیزی که الان کمتر و کمتر به چشم میخورد و متاسفانه بحث مسائل اقتصادی، معیشتی و مشکلات روزمره و نیز اخبار منفی که روزانه به بدنه جامعه تزریق میشود، میل و اشتیاق چنین گفتگویی، یا به وجود آوردن چنین فضایی را کمتر و دشوارتر میکند. و البته باید گفت با اغماضی از طرف سیستم در طول سالیان برای عدم ایجاد این بستر شکل گرفته به قطع پروسه طولانی را می طلبد که نتایج دلخواهی به دست بیاید.
با این همه ما هنوز هم پویش های مردمی دلگرم کننده ای را خصوصا در مواقع وقوع بلایای طبیعی مشاهده می کنیم. هرچند به نظر می رسد فشارهای اقتصادی این دوران نمی تواند بر این روند بی تاثیر باشد. پیش بینی تان از آینده جامعه ایران در چنین شرایطی چیست؟
در ایران امروز تحرک طبقاتی به ظاهر انعطاف دارد اما به بسیاری از زمینهها و عوامل نو پدیدی وابسته است که اساساً این تحرک طبقاتی را کمترعملی میکند به هرحال مطالبات موجود در هر کدام از طبقات بنا به منافعی که دارند مشخص میشود و بیشتر اینها هم ساختاری هستند.
موضوعی که این روزها مخصوصاً در جوامع علمی در مورد آینده ایران به آن پرداخته میشود؛ بحث فروپاشی اجتماعی است و این موضوع بسیار مهمی است که در ادامه نهضت گرسنگان یا قیام گرسنگان و الفاظ و اختصارات این چنینی دیراه محاوره جوامع علمی و در دیسیپلینهای مختلف بیشتر شنیده میشود.
اینطور به نظر می آید که پروسه فروپاشی اجتماعی آغاز شده ولی هنوز به شکل کاملش اتفاق نیافتاده است، جامعه ایران که یک هنوز یک جامعه سنتی رو به مدرنیته به حساب میاید خوشبختانه ما همچنان شاهد هستیم که ارزشهای اجتماعیاش را که بخش زیادی از آن هم برگرفته از ارزشهای دینی و نظام سنتی است، در خود نگاه داشته و البته این ارزش ها لزوماً اعتقادات ایدئولوژیک نیستند.
می بینیم که در صورت وقوع رخدادهای طبیعی، معمولاً این اجتماعات مردمی هستنند که به شیوه خود جوش دست نیازمندان را میگیرند. در واقع در بحث همکاری، همدلی ملی و مواردی از این دست، ایران یکی از کشورهایی است که همیشه نمره خوبی گرفته است.
از طرف دیگر مردم ایران با در نظر گرفتن تمام شرایط، وضعیت اقتصادی و تنگناهای که با آنها روبه رو هستند و متاسفانه تشدید هم میشود، هنوز دارای درصدی از عقلانیت و درایت کلی برای دست نزدن به واکنش های رادیکال هستند.
هرچند این را هم در نظر بگیریم که همه طبقات و گروههای اجتماعی هم به این شکل فکر نمیکنند چرا که اگر بحث نو ظهور خیزش گرسنگان و جمعیت رو به فزون حاشیه نشینی و مخاطرات بر گرفته از آن درست باشد، ممکن است دیدگاه آن جمعیت ها یا دیگر گروهای مشابه، خیلی دور سو نگر و همسو با وضعیت فعلی و منافع ملی نباشد و وضعیت از کنترل خارج شود. ولی برگردیم به همان موضوع همبستگی اجتماعی در سطح ملی؛
کمک جمعی و مردمی در صورت بروز حادثه و یا مشکلات در سطح کلان یک سابقه طولانی و دیرین در میان جامعه دارد و تصور میشود که اگر حتی وضعیت اقتصادی، به هر شکلی بحرانیتر از وضعیت کنونی شود، حداقل از طرف بخشی از جامعه در حد توان به اقشار نیازمند دیگر کمک موردی خواهد شد.
ولی این را هم بایستی در نظر داشته باشیم که وسع و امکان طبقات پایین آمده و این تنگناهای اقتصادی و تورم که اکنون همه با آن گریبانگیر هستنند و فشار عمد ه ای بر خزانه دولت وارد کرده است،
امکان دسترسی طبقات محروم تر را به منابع مالی و دولتی خیلی کمتر میکند. به هر حال این بحث، مسئلهای نگران کننده است که باید امیدوارباشیم به آنجا کشیده نشود. مهمترین اقدام در این احوال، این است که هر چه زودتر بستری برای ایجاد و تقویت همبستگی ملی در داخل فراهم و عقلانیتی در سطح بین المللی حاکم شود و البته همه اینها مستلزم این است که این پروسه به سرعت اتفاق بیفتد.
ممنون که تا پایان مقاله طبقه متوسط به سمت فقر حرکت می کند با ما همراه بودید
منبع : مجله موفقیت