با من گرم نگرفت حتی روزی که ما را در حرم محرم کردند. دستش سرد بود و به زور دستم را گرفت. تا حدی که پدرم دست های ما را محکم بهم فشار داد. وقتی که نامزد شدیم متوجه شدم حواسش به من نیست و سر و گوشش می جنبید. اگر چه کم کم به او وابسته شده بودم… ادامه مطلب در تصویر زیر:
صفحه اصلی سایت کامیل احمدی